میعادگاه : کـــرج . محمدشهر . ابتدای عباس آباد.بیت المهــــــــدی (عج

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 3414
:: کل نظرات : 51

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 7
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 823
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 1752
:: بازدید ماه : 9732
:: بازدید سال : 47507
:: بازدید کلی : 650991
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 9 مرداد 1392

مدیر مدرسه علمیه امام مهدی(عج) گفت: یکی از خصایص «بسم الله الرّحمن الرّحیم» هنگام خوردن لقمه‌ها این است که مریضی‌ها را از بین می‌برد. مگر می‌شود کسی با نام پروردگار عالم چیزی را آغاز کند و آن ‌وقت در آن مفسده‌ای باشد؟

*عطا همراه با حفظ کرامت!

 
پروردگار عالم امر به مسئلت از خودش کرده است؛ چون ما در آغاز دعاها هم می‌گوییم: «اللّهمّ إنّی أسئلک» خدایا! من از تو مسئلت می‌کنم. معمول این است که آن کسی که درب خانه کسی می‌رود، مسئلت و درخواستی دارد. انسان به رفتن درب خانه پروردگار عالم امر شده است و ذوالجلال و الاکرام هم خیلی دوست دارد که بنده‌هایش بیایند و مسئلت کنند.

 
روایاتی را خواندیم که حتّی به بندگان خودش بیان فرموده: اگر کسی درب خانه شما آمد، حاجت داشت و از شما مسئلت کرد، درخواست او را در آن حدّی که می‌توانید اجابت کنید و کاری نکنید که نعوذبالله و نستجیربالله، آن کسی که درخواست می‌کند، احساس خجالت کند و خجل شود.

 
پروردگار عالم وقتی هم عنایت می‌کند و می‌دهد، به عطا است. عطا یعنی اینکه یک کسی، فردی را دوست دارد  به او هدیه می‌دهد. کما اینکه اصلاً این فضل همیشگی پروردگار عالم است «یا دائم الفضل علی البریّه یا باسط الیدین بالعطیّه». لذا پروردگار عالم مرحمت که می‌کند، به عطا است؛ یعنی شخص را خجل‌زده نمی‌کند. «أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة» خدایا! تو ابداً مانع نمی‌شوی که عطا نشود. وقتی خودت امر می‌فرمایید: بیایید درب خانه من، حتماً می‌خواهی عطا کنی.

 
به یک تعبیر دیگر پروردگار عالم نمی‌گوید: حالا نیازمندی، بیا این را بگیر و برو؛ اصلاً در دستگاه ذوالجلال و الاکرام این‌ طور نیست. پروردگار عالم کرم کرده، بنی‌آدم را هم گرامی داشته و خودش هم بیان فرمود: «ولقد کرّمنا بنی آدم». لذا به آن  کسی که گرامی می‌دارد، عطا می‌کند؛ نه اینکه بگوید: چون نیاز دارد، حالا به تعبیر عامیانه یک چیزی را جلویش پرت کنیم تا برود.

 
ما معمولاً در بعضی از نکات اشعار نو و امثالهم به یکی از حضرات معصومین(ع) عرضه می‌داریم که ما سگ درگاه شما هستیم، کلب این آستانیم، یک استخوانی جلوی ما بیندازید و ... . این‌ها را از باب این می‌گوییم که ما خیلی حقیریم، ولی برخورد آن‌ها این‌ طور نیست که یک چیزی جلوی ما بیندازند. آن‌ها عطا می‌کنند. آن‌ها اهل عطا هستند، همان ‌طور که پروردگار عالم، اهل عطا است.

 
«وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة» اصلاً از صفات خدا این نیست که وقتی امر به سؤال کند، منع عطیّه کند. معنی منع عطیّه هم این می‌شود که مثلاً چیزی را پرت کند و بگوید: حالا که اصرار داری، بیا. در حالی که حضرت حقّ، وقتی مرحمت می‌کند، با عطا یعنی با لطف، کرم و گرامی داشتن انسان مرحمت می‌کند و این، فرق پروردگار عالم با ما است.

 
*علّت تنها منّتی که خدا بر سر مؤمنین نهاده؟

 
اولیاء خدا فرمودند: پروردگار عالم ابداً هیچ موقعی نمی‌گوید: یادت است آن موقع این را به تو دادم. البته ادب اقتضا می‌کند ما خودمان یک یک عطاهای الهی را بشماریم، امّا پروردگار عالم هیچ موقع نمی‌آید بر سر ما منّت بگذارد و بگوید: این را به تو دادم و ... .

 
تنها منّتی هم که گذاشته، برای فرستادن هادی است که فرموده: «لقد منّ اللّه علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا منهم». البته اولیاء خدا بیان فرمودند: آن منت هم که پروردگار عالم گذاشت، برای این است که بگوید: چرا از این نعمت به این خوبی، از این هادی الهی، بهره نبردید؟!

 
در حقیقت دو مطلب است:

 
1. هم از هادی خودش دفاع کرده است.

 
2. هم مؤاخذه می‌کند که چرا استفاده نکردید؟! به تعبیر عامیانه خدا دلش سوخته برای انسان سوخته که چرا استفاده نکرده است.

 
مثل این می‌ماند که مثلاً می‌گویم - در مثال مناقشه نیست، امّا ما چون مادی هستیم و با محسوسات و ملموسات مادی کار داریم، اگر این محسوسات و ملموسات را هم همیشه به عنوان یک کد در ذهنمان بچرخانیم، خیلی از مطالب را حل می‌کند - یک پدر یا مادری، غذای چنین و چنان، یا میوه و نوشیدنی‌ای که فرزندش دوست داشته، برایش گرفته، امّا او استفاده نکرده است. لذا مدام با تشر به او می‌گوید: من این را خریدم و این همه پول برایش دادم تا تو استفاده کنی، چرا نمی‌خوری؟!

 
درست است که صورت ظاهرش، منّت است، ولی در واقع پدر و مادر نمی‌خواهند سر فرزندان منّت بگذارند. ای بسا یک بچّه‌ای که به تعبیر عامیانه و خودمانی، جاهل و نفهم باشد، بگوید: چرا این‌ قدر منّت می‌گذاری؟! امّا آن‌ها نمی‌خواهند منّت بگذارند، می‌خواهند بگویند: چرا خوب نتوانستی از آن استفاده کنی؟! چرا حالا که من میوه ها را خریدم، گذاشتی پلاسیده شود؟! چرا این غذایی را که برایت درست کردم و دوست داشتی، کم خوردی؟! صورت ظاهرش این‌ است که من این همه برایش پول دادم، تو باید این‌طور رفتار کنی؟! که این، صورت ظاهر است که ما فکر می‌کنیم منّت است، امّا دوست دارد و می‌خواهد یک جوری تو را متوجّه کند که ببین من در حد وسعم، در حد و اندازه مالی که داشتم، توانستم برای تو بهترین‌ها را تهیه کنم، امّا تو استفاده نکردی!

 
پروردگار عالم هم در باب «لقد منّ الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً»، همین را می‌خواهد بفرماید. پروردگارعالم می‌خواهد بگوید که ببین چه هادی خوبی برایت قرار دادم، حیف نبود که تو از این هادی استفاده نکنی؟! لذا همان‌ طور که بیان شد، دو مطلب دارد، یکی دفاع از هادی است و یکی هم اینکه خیلی دلش برای بنده‌هایش می‌سوزد.

 
اصل هم هدایت است و آن‌های دیگر همه فرع است، اگر هادی نباشد، انسان به سمت شیطان می‌افتد. چون انسان یا در جبهه حقّ است، یا در جبهه باطل، و هادی آمده که ما در جبهه حقّ باشیم و إلّا آن‌های دیگر را که به همه می‌دهد، مثل خورد و خوراک که هم در جبهه باطل می‌خورند - که بیشتر هم می‌خورند - و هم در جبهه حقّ. لذا در هر دو طرف، خواب، خوراک، پوشاک و ... هست، مهم، آن چیزی است که ممیّزی است بین جبهه حقّ و باطل است که آن ممیّزی، هادی الهی است. برای همین فقط در همین مورد فرمود: «لقد منّ الله» و برای چیزهای دیگر، این را نفرمود.

 
*پیغام گبر به خدا و جواب خدا به او

 
خدا می‌گوید: من اگر به کافر هم رزق و روزی دادم، باز منّت نمی‌گذارم که رزق مرا می‌خوری و بعد در جبهه دشمن می‌روی! یا من دارم به تو رزق می‌دهم، بعد می‌روی یار شیطان می‌شوی!

 
لذا یک‌بار که موسی‌ بن ‌عمران(ع) به کوه طور می‌رفتند، در راه به آن گبر برخورد کردند. گبر گفت: موسی! کجا می‌روی؟ گفت: برای مناجات با پروردگارعالم می‌روم. به او عرضه داشت که به خدایت پیغام برسان و بگو: اگر تو خدای منی، من نمی‌خواهم بنده تو باشم، اگر تو رزق می‌دهی، من نمی‌خواهم رزق بدهی و ... . او بسیار بی‌ادبی کرد. امّا موسی، مؤدب است (اگر این چند کد را که مدام بیان می‌کنم، همیشه در ذهنتان بچرخانید، همه مسائل برایتان حل می‌شود. اسّ و اساس مطالب در این‌هاست  و مابقی همه فرع است. یکی از این‌ها، همین کدی است که اولیاء دادند و من بنده هم محضرتان عرض کردم که دو بال پرواز، ادب و اطاعت است).

 
موسی به کوه طور رفت، مناجاتش تمام ‌شد و می‌خواست بر‌گردد که پروردگار عالم می‌گوید: موسی! ظاهراً چیزی را فراموش کردی. موسی سرش را زیر می‌اندازد و می‌گوید: خدایا! تو که خودت می‌دانی. خدا می‌گوید: تو باید پیغام بنده مرا برسانی و امین باشی. موسی می‌گوید: خدایا! خجلم، بی ‌ادبی کرد. پروردگارعالم گفت: برو به آن بنده من بگو (نگفت برو به آن گبر بگو!): تو عارت می‌شود من خدای تو باشم، ولی من عارم نمی‌شود که تو بنده من باشی.

 
این قدر خدا مهربان است. آن گبر، طاغی است، طغیان کرده، بی‌ادب است، به موسی نیش می‌زند، امّا پروردگار عالم می‌گوید: برو بگو تو رزق مرا نمی‌خواهی، امّا من به تو رزق می‌دهم. پروردگار عالم، این ‌طور رحیم و کریم است و عطا می‌کند، «یا باسطین الیدین بالعطیّة»، با احترام هم می‌دهد و برای چیزهایی که می‌دهد، منّت نمی‌گذارد. خدا نمی‌گوید: ای گبر! برو گمشو، عذابت می‌کنم، من این‌ها را به تو دادم، امّا تو قدرنشناسی می‌کنی و ... .

 
متأسفانه ما امکان دارد همین‌ طور باشیم. اگر یک موقعی برای کسی کاری کردیم، تا عمر داریم، به او طعنه می‌زنیم. در بحث تفسیر و شرح خطبه شعبانیه عرض کردم که یک بنده خدایی مصالح می‌فروخت. یکی از شخصیّت‌ها آمده بود از او مقداری مصالح خریده بود و پولش را هم داده بود. همیشه با آب و تاب می‌گفت: مصالح و آجرهای خانه فلانی را من دادم. طوری هم می‌گفت که انگار رایگان داده بود. بعد ما گفتیم: شما رایگان دادید. گفت: نه، بنده خدا پولش را داد، امّا طوری می‌گفت که فکر می‌کردی خودش داده است.

 
گاهی بعضی از افراد تا اندکی به کسی کمک می‌کنند، تا مثلاً آن شخص، کاره‌ای شود؛ مدام می‌گویند: بله، من بودم که مشکل مالی فلانی را حل کردم و ... ! أسفا، پروردگارعالم وقتی عطا می‌کند، منّت نمی‌گذارد، امّا ما منّت می‌گذاریم.

 
*منّت یا لذّت از قدرشناسی؟!

 
شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز، آن مرد عظیم‌الشّأن، تاج سرمان می‌فرمایند: این منّتی هم که خدا در مورد هادی گذاشته، به عنوان منّت نیست، به عنوان این است که می‌گوید: من دوست داشتم تو هدایت شوی، ببین چه چیز خوبی به تو دادم، امّا تو استفاده نکردی! لذا هم دفاع از هادی و هم اینکه تذکّر دهد که از این نعمت بهره ببرید.

 
مثل آن مادر یا پدری که به فرزندش این‌ طوری می‌گوید، ولی نمی‌خواهد منّت بگذارد. اصلاً پدر و مادر همه کارشان برای این است که زندگی‌شان برای فرزندشان باشد. حالا جوان چون هنوز جوان است، تا ازدواج نکرده و بچّه‌دار نشده، نمی‌داند این قصّه، چه قصّه‌ای است. باید به آنجا برسد تا قصّه را درک کند.

 
لذا پروردگارعالم هم منّت نمی‌گذارد، بلکه می‌خواهد به این طریق بگوید: چرا از این هادی استفاده نکردی. من که تو را یله و رها نکردم. من که از آن روز اوّل که هبوط کردی، گفتم: «قلنا اهبطوا منها جمیعاً فإما یأتیّنکم منّی هدی» من که هادی فرستادم، نخواستم منّت سر تو بگذارم، من برایت هادی فرستادم، من به تو عنایت کردم، من لطف و کرم کردم، چرا بهره نبردی؟! این منّت گذاشتن برای همین است.

 
لذا در ادامه این فراز می‌فرمایند: «وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک‏» یعنی تو کسی هستی که منّت‌دار عالم هستی و همه باید بدانند، امّا عطیّاتت بر اهل مملکتت بیشمار بوده، لذا ما منّت‌دار تو هستیم امّا تو این‌طوری نیستی.

 
پس این از ناحیه ماست که بیان می‌کنیم، نه اینکه او منّت بگذارد، «وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة»، امّا حالا ما به تو می‌گوییم: «وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک‏». عرض کردم ادب، خوب چیزی است، نگوییم خوب خدا که فقط در رابطه با بحث هادی منّت گذاشته، پس ما منّت‌دار او نیستیم! بلکه ما باید بگوییم: ما منّت کش تو هستیم، «وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک‏» یعنی ما همه گونه زیر بار منّت تو هستیم. تو می‌فرمایی: من منّت نمی‌گذارم، ولی ما زیر بار منّت تو هستیم.

 
مثل پدر و مادر که بر سر ما منّت نمی‌گذارند، اصلاً با عشق و علاقه برای فرزندشان خرج می‌کنند و لذّت می‌برند. ابوالعرفا می‌فرمودند - البته این تعبیر را مولانا العارف، علّامه حسن‌زاده آملی هم به یک سبک دیگری بیان فرمودند - : شما دیدید وقتی فرزند کوچک است، غذا دهانش می‌کنند. تا بچّه غذاخور می‌شود، فرنی یا چیزی به او می‌دهند و می‌گویند: به به است. همین ‌که او می‌خورد و به تعبیری ملچ ملوچی هم می‌کند، مادر می‌خواهد او را بخورد! بچه مثل هلو می‌ماند، کیف می‌کند که غذا می‌خورد. مدام می‌گوید: قربانت بروم. لذّت می‌برد که بچّه‌اش الآن غذاخور شده و به غذا افتاده است. مادر زحمت را می‌کشد و دارد می‌دهد، این هم می‌خورد امّا تا یک ملچ ملوچی راه می‌اندازد، او کیف می‌‌کند.

 
در بزرگسالی هم همین ‌طور است. منتها آن موقع چون بچّه است، کیف می‌کند و به تعبیری لپش را هم می‌گیرد و می‌کشد، یا بوسش می‌کند و یا یک کسی احساساتش نسبت به بچه‌ها بیشتر می‌شود، یک نیمچه گازی هم می‌گیرد و صدای بچه را هم در می‌آورد امّا کیف می‌کند که بچّه به غذا افتاده است. چون بچّه‌‌اش را دوست دارد، خوشش آمده، درست است زحمت کشیده، خرج کرده، کلّی وقت گذاشته و مثلاً بادام را این‌ طور کرده، یا وقت گذاشته برود تازه‌اش را گیر بیاورد و ...، امّا همین که بچّه‌اش می‌خورد، کیف می‌کند.

 
بزرگ‌تر هم می‌شود، همین‌طور است. منتها وقتی بزرگتر می‌شود دیگر خجالت می‌کشد که این کار را بکند، امّا وقتی می‌بیند که این گل پسرش یا دخترش سر میز غذا آمده و به تعبیری سر سفره غذا نشسته و دارد به تعبیر عامیانه دو لپی هم می‌خورد، او کیف می‌کند. می‌گوید: نوش جانت، امّا دیگر حالا بزرگ شده رویش نمی‌شود برود لپش را بگیرد و بکشد امّا همان حالت کیف هست.

 
می‌خواهم عرض کنم پروردگار عالم هم به بندگانش کیف می‌کند. علّامه حسن زاده آملی بیان می‌فرمودند: ما چطور نسبت به اکل و شرب فرزندانمان به سرور و بهجت می‌افتیم، پروردگار عالم هم همین‌طور به سرور و بهجت می‌افتد و لذا هیچ گاه در باب هیچ چیزی منّت نمی‌گذارد و می‌گوید: من حتّی به تو عطا کردم که یک موقع تو خجالت نکشی.

 
امّا همین فرزندی که می‌بیند پدر و مادرش این ‌طور هستند، اگر با معرفت باشد، خودش باید بگوید: دست شما درد نکند، مامان دستت درد نکند، غذا خیلی خوشمزه بود و ... . وقتی چنین چیزی را بگوید، این مادر کیف می‌کند! در درونش وجدی به وجود می‌آید که فرزندش قدرشناس است. نمی‌خواهد منّت بگذارد، امّا قدرشناسی بحثش جداست.

 
لذا امکان دارد من و شما چیزی نگوییم، امّا او هم با عنایتی که دارد، همیشه بهترین چیز را که ما دوست داریم برای من و شما درست می‌کند. چیزی هم نمی‌گوید، امّا اگر یک موقعی کار به جایی بکشد، شاید یک گله‌ای بشود که مثلاً بگوید: یک دست درد نکند خشک و خالی هم نگفت – البته خدا در باب مادیات این گلایه را هم نمی‌کند - البته این، احتمال است و إلّا هیچ موقع هم نمی‌گوید امّا یک موقعی اصلاً لذّتش به این است که خوشش می‌آید بچه‌اش این‌ طور رشد پیدا کرده است.

 
حتّی بعضی‌ها که در بعد تربیتی، ضعیف هستند، هم همین حالت را دارند.  علّامه حسن‌زاده آملیمی‌فرمایند: مثلاً نگاه کنید بعضی‌ها در باب تربیتی، شاید در بعد قوی نباشند، ولی این ذات انسان است که خوشش می‌آید بچّه‌اش مثلاً این ‌طور قوی شده است. مثلاً بچّه یک مقدار جلوی پدرش می‌ایستد که این، بی‌ادبی است و نباید این کار را بکند. امّا بعد از اینکه قلدری کرد و رفت، پدر برمی‌گردد به همسرش می‌گوید: ببین! پدرسوخته مثل خود من، قلدر شده! یعنی کیف کرده که حالا مثل او شده، امّا در واقع این، بی‌ادبی است و عرض کردیم این در تربیت ضعیف است.

 
مثل اینکه پروردگار عالم نسبت به قلدری و بی‌ادبی آن شخص که به موسی ‌بن ‌عمران گفت: به خدا بگو من نمی‌خواهم تو خدای من باشی و رزق من را بدهی و ... ، چگونه برخورد کرد؟ گفت: تو نمی‌خواهی، ولی ما می‌دهیم! تو عارت می‌آید که بگویی: خدای من این است، امّا ما عارمان نمی‌آید که بگوییم: تو بنده مایی و ... .

 
*منّت نگذاشتن خدا، امّا زیر بار منّت بودن انسان!

 
منتها در مقابل ما هم باید مؤدّب باشیم. لذا این قسم اول که عرضه می‌دارد: «وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة» متعلّق به خداست. امّا در قسم بعدی از این فراز که می‌فرماید: «الْعَائِدُ عَلَیْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَأْفَتِکَ»، یک مطلب هست. البته از آن «اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْقَائِلُ‏ وَ قَوْلُکَ حَقٌّ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ»، کلاً دارد این مسئله را بیان می‌فرماید و ذیل یک مطلب و یک مقوله دارد بیان می‌شود، امّا تقسیم بندی این بحث شده است. لذا «وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک‏»، از ناحیه انسان است؛ یعنی انسان باید مؤدّب باشد و به پروردگار عالم بگوید: ما که همیشه زیر بار منّت تو هستیم.

 
این را عرض کردم که مثلاً اگر یک موقع کسی که خیّر، مؤمن و متدیّن بود و خدا به او لطف و مرحمت کرده و تمکّن مالی داشت؛ به من و شما یا به یک مجموعه‌ای کمک کرد، درست نیست که ما بگوییم: حالا این خدا به او داده، مگر چه کار کرده؟! این بی‌ادبی است. البته او نباید منّت بگذارد، امّا ما هم نباید بی‌ادب باشیم.

 
بارها این نکته را عرض کردم که حضرت ثامن الحجج، قبله ایران، آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) فرمودند: «من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر اللّه عزّوجلّ» آن کسی که نسبت به آن مخلوقی که عامل می‌شود نعمتی به دستش برسد (چون صاحب نعمت که پروردگار عالم است، امّا شاید کسی باعث ‌شود نعمتی به فرد دیگری برسد)، تشکّر نکند و قدردان او نباشد، «لم یشکر اللّه عزّوجلّ» از پروردگار عالم هم تشکّر نکرده است. نمی‌تواند بگوید که من می‌گویم: «الحمدللّه رب العالمین»، همان کافی است. تا به من داد، می‌گویم: خدایا! شکرت، او هم خوب وظیفه‌اش بود، مگر از کجا آورده؟! خدا به او داده! خیر، این عین بی‌ادبی است.

 
در این فرازها عرض کردیم که پروردگار عالم مرحمت می‌کند، «وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة» و منع به عطیه‌اش هم نمی‌کند، امّا «وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ» که می‌گوییم مِن ناحیة العبدللّه تبارک و تعالی است، و إلّا حضرت حقّ، منت‌گذار نیست. ما می‌خواهیم بگوییم: ما زیر بار منّت تو هستیم. او می‌گوید: نه من منّت نمی‌گذارم، امّا ما می‌گوییم: خیر، شما بزرگوارید.

 
دیدید در تعارف خودمان هم نسبت به همدیگر، این ‌طور بیان می‌کنیم که خیلی هم عالی است، حال نسبت به ذوالجلال و الاکرام عرضه نداشته باشیم؟! عبد، باید ادب داشته باشد و ادب هم اقتضا می‌کند انسان نسبت به پروردگار عالم بگوید: «وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ  بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک‏» می‌دانیم تو داری عطا می‌کنی، لطف، محبّت و کرمت است، البته ما استحقاقی نداریم.

 
عبدی که وقتی غذا می‌خورد، این غذا تبدیل به گوشت، پوست، استخوان و خون می‌شود. بعد این گوشت و پوست و استخوان و تمام ماهیچه‌ها را نعوذبالله، نستجیربالله، پناه به ذات احدیّت در راه غیر خدا خرجش می‌کند، در حالی که پروردگار عالم آن رزق را به او داده. اگر خروجی این مطلب، خدای ناکرده در راه شیطان و ابلیس خرج بشود، معلوم است بشر باید خیلی بی‌ادب باشد. چون خداوند لطف کرده، محبّت کرده، عطا کرده و ما همیشه زیر بار منّت پروردگار عالم هستیم.

 
*دعای ابوحمزه؛ مرکز عرفان ‌سازی

 
ما چندین سال است که شرح دعای ابوحمزه را شروع کردیم و تا به حال فعلاً به اینجا رسیدیم، عرض کردم که دعای ابوحمزه یک مرکز عرفان سازی است. عرفان، عرفان که می‌شنویم و عارف بالله که می‌گوییم، توسط همین دعاست، اگر در آن تأمل کنیم. یک موقع است که ما همین ‌طور می‌خوانیم و می‌رویم. وقتی همین طوری می‌خوانیم، دیگر تأمل نمی‌کنیم که چه نکاتی دارد، در حالی که باید این نکات را از آن بیرون کشید.

 
به پروردگار عالم عرضه می‌داریم: «وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ «وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة»؛ اصلاً در صفاتت نیست که خودت امر به سؤال کنی و منع از عطیّه کنی. می‌گویم: ای خدا، شکی در این نیست که من وقتی درب خانه‌ات آمدم، تو عنایت می‌کنی و تا در زدم، عطا می‌کنی.

 
عطا یعنی استحقاقش را ندارم، لطف و محبّت توست، بزرگواری توست، تو داری عطا می‌کنی. حالا من بیان می‌کنم: «وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک‏» من می‌دانم که همه مملکت تو زیر بار عطای تو هستند. دلیل چیست؟ آن وقت عطای تو مگر یکی دوتا است؟ این بماند ان‌شاءالله در جلسه بعد عرض می‌کنیم.

 
از آنجایی که شروع کردیم بیان کردیم: «اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْقَائِلُ‏ وَ قَوْلُکَ حَقٌّ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ- وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ‏ ... إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک» ، تا این‌جا که می‌فرماید: « الْعَائِدُ عَلَیْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَأْفَتِکَ»، این قسم تمام می‌شود و به فراز بعدی می‌رویم.

 
*اهل مملکت خدا!

 
«وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ  بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک‏» اهل مملکت هم که دیگر معلوم است، همه عالم هستند، فقط ما نیستیم، حیوانات هم هستند. یک روایتی هست که خیلی عجیب است و آن اینکه حیوانات بیشتر شاکرند و می‌فهمند. حتّی بال زدن پرندگان و این حرکات ماهیان و نوع آب خوردنشان و اینکه باید به سمت بالا بیایند و ...، همه این‌ها را به عنوان شکر پروردگار عالم بیان کردند.

 
*راه از بین بردن اثر لقمه شبهه‌ناک

 
لذا برای ما هم بیان کردند: با بسم‌الله الرحمن الرحیم شروع کنید و با حمد هم تمام کنید. اولیاء الهی هم بیان فرمودند: اگر احساس می‌کنید خدای ناکرده شبهه‌ای در بعضی از لقمات باشد، ولو به اینکه از حلال به دست آوردی، امّا نمی‌دانی؛ برای هر لقمه، بسم الله الرّحمن الرّحیم بگویید. این‌گونه خیلی از آمال و دردها هم از بین می‌رود و اگر مریضی هم در آن باشد که ما نمی‌دانیم، از بین می‌رود.

 
ما خیلی چیزها را نمی‌دانیم، امّا احتمال مریضی هست، لذا بسم الله الرّحمن الرّحیم، خیلی خصایص دارد، امّا یکی از خصایص بسم الله الرّحمن الرّحیم در خوردن لقمه‌ها، این است که مریضی‌ها را از بین می‌برد. بد است آدم وقتی می‌خواهد غذا بخورد، بگوید: بسم الله الرحمن الرحیم؟! مگر می‌شود کسی با نام پروردگار عالم چیزی را آغاز کند و آن ‌وقت در آن مفسده‌ای باشد؟! خیر، پروردگار عالم عنایت می‌کند.

 
*رأفت همیشگی

 
«وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک‏» حالا عرض می‌کنم که اهل مملکت، همه را شامل می‌شود و پروردگار عالم به همه عطا می‌کند، منت هم نمی‌گذارد، امّا ما همیشه زیر بار منّتش هستیم. یعنی ادب اقتضا می‌کند که این چنین باشیم.

 
عرض کردم که چند مطلب را باید در ذهنمان به عنوان کد بچرخانیم، اگر این چند کد را دائم در ذهن بچرخانیم، دائم در عنایت پروردگار عالم هستیم و اصل هم آن چند کد همیشگی است که اگر این‌طور بشود، همیشه انسان در رأفت و محبّت پروردگار عالم هست و حواسش هم همیشه جمع است.

 
«الْعَائِدُ عَلَیْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَأْفَتِکَ»، نسبت به خلق خودت، محبّت و رأفت تو، همیشگی است. عائد است، یعنی تکرار می‌شود. عود که بیان می‌کند، همیشگی است و بعد بیان می‌کنیم که چرا بیان می‌کند: «بِتَحَنُّنِ رَأْفَتِکَ».

 
خلاصه اینکه پروردگار عالم خیلی لطف دارد. می‌گوید: مسئلت کنید، هیچ موقع هم قانع نمی‌شود. مسئلت نکرده هم مرحمت می‌کند. حتّی کسی را هم که نمی‌شناسد، به او مرحمت می‌کند. حتی به یک بی‌ادبی، مثل گبر هم مرحمت می‌کند و موسی مؤدّب، می‌داند باید بگوید و امانتداری ‌کند، امّا حرف نمی‌زند. وقتی خود پروردگار عالم می‌گوید: بگو، با خجالت بیان می‌کند. لذا این دو بال پرواز (اطاعت و ادب) در انبیاء بیشتر است.

 
*فقیر پروردگار عالم یا سلطان سلاطین عالم؟!

 
حتی آن را هم بیان می‌کند که من می‌دهم، من عطا می‌کنم که عطا، لطفش است؛ بدون هیچ منّتی است. تازه یک کاری می‌کند که یک مواقعی ما فکر کنیم که راستی راستی مستحقش هستیم. یک موقع‌هایی ما گردن‌کشی هم در برابر پروردگار عالم می‌کنیم و می‌گوییم: حقّم است.

 
دیدید مثلاً یک کسی در مقابل فرزندش می‌گوید: من حقّم است؟! ما هم ممکن است تصوّر کنیم حقّمان است، ولی در اصل ما هیچ حقّی نداریم. حتّی حقّ نفس کشیدن هم نداریم، والله نداریم، چون خودش نفس را داده و خودش هم می‌گوید: بکش و هرموقع هم که بخواهد می‌گیرد. وقتی یک کسی می‌میرد، معنی‌اش چیست؟ یعنی حقّ نفس کشیدن ازاو گرفته شد. هوا که همان هواست، امّا مرد؛ یعنی تمام شد. ما چه ادّعایی در مقابل پروردگار عالم داریم؟! این نکته خیلی مهمی است، در آن تأمّل کنیم. این لطف خداست.

 
خدایا! تو این‌ طور مرحمت می‌کنی و ما هم این‌طور گناه می‌کنیم و بی‌ادبی می‌کنیم. باز هم لطفش است، باز هم عطایش هست، باز هم مرحمت می‌کند، باز هم رزق می‌دهد، باز هم آبرو می‌دهد، باز هم عنایت می‌کند به امیدی که یک روز راستی برگردیم. به امیدی که یک روز به ما بفهماند که شما هیچید، خدا کند که بفهمیم. «یا ایّها النّاس انتم الفقراء الی اللّه» که البته عند الاولیاء، فقیر پروردگار عالم، سلطان سلاطین عالم است، اگر انسان بفهمد!

 
*بدترین خواب

 
خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار بگردان. همین دعای روز اوّل ماه مبارک که عرض کردم هر روز بخوانید: «اللّهمّ اجعل صیامی فیه صیام الصائمین وقیامی فیه قیام القائمین ونبّهنی فیه عن نومة الغافلین»، پس یعنی خوابم، خواب غفلت است که خواب غفلت، بد خوابی است. خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار و هشیارمان بگردان.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: برچسب‌ها: آیت الله قرهی , بیت المهدی , عباس آیاد , هیئت منتظران مهدی , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2677
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
یک شنبه 23 مهر 1391

آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه در دویست و بیست و دومین جلسه درس اخلاق به موضوع «منشأ تمام خیر و خوبی‌ها» پرداخت که بخش‌هایی از آن در ادامه می‌آید: 

 
*تنها نجات دهنده انسان
 
بشر در دنیا، در این عالم امتحان، دائم به مسائل خیر و شرّ پیچیده شده است و تمام آن‌ها را فردای قیامت در مقابل دارد، امّا همه خیر و شرّ به ید خود انسان است؛ چون در عالم به عنوان عالم اختیار، انسان‌ها مختارند آنچه که می‌خواهند انجام بدهند. پروردگار عالم تمام خوبی‌ها و بدی‌ها را تبیین فرموده است و انبیا عظام، حضرات معصومین(ع)، اولیاء الهی و در طی زمان تمام ابرار، حجج الهی، عرفای عظیم‌الشّأن و متخلّقین به اخلاق الهی، دائم به بشر خوبی‌ها و بدی‌ها را تذکار دادند؛ امّا هیچ کدام از انبیاء عظام، حجج الهی، اولیاء، عرفا و متخلّقین به اخلاق الهی، نمی‌توانند انسان را نجات دهند مگر عمل خود انسان.
 
این انسان است که می‌تواند فردای قیامت در مقابلش همه خوبی‌ها را یا همه‌ی بدی‌ها را بنگرد. این که تبیین خوبی‌ها و بدی‌ها من ناحیة الله تبارک و تعالی و از طرق انبیاء و اولیاء به انسان می‌رسد، طبیعی است، امّا بالصراحه خود ذوالجلال و الاکرام به انبیاء عظامش فرمود: شما بشیر و نذیرید، مبشراً و نذیرا هستید و هیچ کدام نمی‌توانید دست کسی را بگیرید.
 
*علّت عشق اولیای الهی به جنّت
 
از کجا معلوم می‌شود شرّ و خیر در پیش روی انسان است؟ فرمودند: «وَ لَنْ تَرَى الْخَیرَ وَ الشَّرَّ إِلَّا بَعْدَ الْآخِرَةِ» تمام این شرّ و خیر در آخرت معلوم و محسوس می‌شود. کلّ خیر جایگاهش بهشت است و کل شرّ جایگاهش جهنّم.
 
سلطان‌العارفین، آیت‌الله ملّافتحعلی سلطان‌آبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌، آن عارف بالله، جمله بسیار عالی و زیبایی را تبیین فرمودند. ایشان فرمودند: اولیاء الهی از این جهت به بهشت علاقه‌مند هستند و از جهنّم بیزارند که می‌دانند بهشت جایگاه خوبی‌هاست. آن که عشق و علاقه‌اش خوبی است، فردای قیامت هم دوست دارد با خوبان عالم باشد و از آن‌جا که جایگاه خوبان عالم در بهشت است، «لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ وَ الشَّرَّ کُلَّهُ فِی النَّارِ» جنّت را نه به خاطر جنّت بلکه چون جنّت جایگاه همه خوبی‌هاست، به آن علاقه دارند.
 
توجّه! توجّه! اولیاء خدا این‌گونه‌اند. اگر در دعاها هم بیان می‌کنند: «و ادخلنا فی الجنة»، خدایا! ما را در بهشت داخل کن، به خاطر این است که آن‌جا جایگاه خیر است و آن که یک عمر در خوبی‌ها به سر برده، طبیعی است نهایتش هم در خوبی‌هاست. جایگاه تمام خوبی‌ها در بهشت است «لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ». پس علقه اولیاء عالم به بهشت به واسطه این نیست که در بهشت انهار، میوه‌های چنین و چنان، طعام، حور و ... است که آن‌ها برای اولیاء اصلاً مسئله‌ای نیست.
 
*سازنده بهشت و جهنم
 
آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن، ملّای نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعبیر بسیار عالی و زیبایی را راجع به این روایت دارند: «الْخَیرُ کُلُّهُ أَمَامَکَ وَ إِنَّ الشَّرَّ کُلَّهُ أَمَامَکَ وَ لَنْ تَرَى الْخَیرَ وَ الشَّرَّ إِلَّا بَعْدَ الْآخِرَةِ لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ وَ الشَّرَّ کُلَّهُ فِی النَّارِ»  ایشان می‌فرمایند: با تعبیر «لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ» و تعبیر اولی که فرمود: «الْخَیرُ کُلُّهُ أَمَامَکَ» معلوم می‌شود با هر خیری که تو انجام بدهی، جنّت‌ساز تویی.
 
ای انسان! هم می‌توانی جنّت ساز بشوی هم نار ساز. جنّت ساز، انسان است. خیر در پیش روی توست: «أَمَامَکَ» امّا چه زمانی آن را می‌بینی؟ «بَعْدَ الْآخِرَةِ». جایگاه و دیدن آن کجاست؟ «فِی الْجَنَّةِ». تمام خیر در بهشت است. اگر شرّی هم از انسان سر زد، در جهنّم و نار آن را می‌بیند. پس ای انسان! تویی که بهشت می‌سازی و تویی که جهنّم می‌سازی. 
 
*منشأ تمام خیر و خوبی‌ها
 
شیخ شهید عظیم‌الشّأن، آیت‌الله حاج شیخ فضل‌الله نوری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی، عارف بالله و شهیدی که بالجد شناخته نشد، نکته بسیار عالی نسبت به خادم خودش آسیّد جعفر - که خود شهید شد - بیان کرده بود. از بس این مرد رها شده از همه مطالب بود، فرموده بود: من به حال او غبطه میخورم و امیدوارم خدا مرا مثل او آزاد قرار دهد که او هر آنچه که دارد از نفسش دور و بر وجودش مسلّط است - این‌ها نکات مهمّی است -
 
شهید مدرس(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ هم همین حال را داشت، شناخته نشد. این‌ها را فقط از باب سیاسی می‌شناسند در حالی که این‌ها اولیا خدا بودند، عرض کردیم در کاشمر که این سیّد عظیم‌الشأن را تبعید کرده بودند، یک روزی مطرب‌های مست را آوردند که آقا را اذیّت کنند. جلوی آقا رقصیدند، آقا سر را سمت راست برگرداند، آمدند سمت راست، آقا سر را سمت چپ برگرداند، آمدند سمت چپ آقا. مست بودند و رقاصی می‌کردند. آقا سر را پایین انداخت، یکی آمد نشست و همان حالت نشسته رقصید. آقا هرچه کرد دید او رها نمی‌کند، فرمود: برقص تا برقصی. دیگر او نمی‌توانست نرقصد. آن‌ها خسته شده بودند، هرچه به این می‌گفتند بس است، دیدند نمی‌تواند، دست خودش نیست. نمی‌شد سوار ماشینش بکنند. از این بنزهای قدیمی داشتند. او را سوار آن خاورهای قدیم کردند، بردند. تا سر جاده نشده، همان حال می‌رقصید و مرد.
 
این مردان الهی هستند، صاحب نفس‌های الهی. به وجود مبارک ایشان سم دادند، یک سم بسیار مهلک که جگرها را پاره پاره میکرد، دیدند آقا ایستاد مجدّد نماز خواند - البته این‌ها دست قدرت خدا است. یک جا سم اثر می‌گذارد، یک جا اثر را می‌گیرد. مردان خدا هم تسلیم امر خدا هستند. پسندم آنچه را جانان پسندد -  تعجّب کردند که این سیّد عظیم‌الشّأن، شهید بزرگوار نماز می‌خواند. آقا را با عمامه‌اش خفه کردند.
 
ایشان هم گاهی نسبت به بعضی‌ها بیان می‌فرمودند: خدا من را مثل این‌ها قرار بدهد. از جمله در مدرسه سپه‌سالار - که ایشان آن‌جا درس می‌دادند و یک مقدار از نوشته‌های ایشان هست. ایشان در اصول مباحثی داشتند. مع‌الأسف هنوز هم نشده تنظیم شود و دروس ایشان را به صورت کتابی در بیاورند - ایشان نسبت به خادم مدرسه سپه‌سالار بیان کرده بودند: این مرد آزاد است. خدا من را مثل او قرار بدهد. گفتند: آقا! چطور آزاد است؟ فرموده بودند: از قید نفس دور است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: برچسب‌ها: آیت الله مدرس , آیت الله قرهی , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2406
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
شنبه 21 مرداد 1391
شمشیر ایمان چیست/ نویدی که آیت‌الله شاه‌آبادی به امام خمینی(ره) داد
 

 مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه با بیان اینکه انسان با ایمان به شک و شبهه نمی‌افتد، با اشاره به روایتی از امام علی(ع) گفت: شمشیر ایمان این است که انسان یک آراستگی در باطن و ظاهر خود پیدا ‌کند.

«وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ وَ سُکُونِی إِلَى صِدْقِ وَعْدِکَ وَ لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ»

 

ایمان؛ محبوب و زینت بخش قلوب

قرآن کریم و مجید الهی پر از آیاتی است که بحث ایمان و مؤمنین در آن تشریح شده است و راجع به ایمان و این که انسان بداند همه کارها براساس ایمان شروع می‌‌شود، آیات متعدّدی دارد.

از جمله این آیات، آیه شریفه 7 سوره حجرات است. پروردگار عالم نسبت به مؤمنین می‌‌فرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ». خدا ایمان را محبوب شما قرار داد. لذا اگر ایمان محبوب انسان‌ها نباشد و دل‌های آن‌‌ها آراسته به ایمان نباشد، موحّد نمی‌‌شوند.

پس ایمان اصل است. اگر ایمان بود، به حقیقت توحیدشناسی به وجود می‌‌آید. انسان می‌‌داند که ذوالجلال و الاکرام یگانه است، پس همه کارهایش هم یگانه است. تفاوت پروردگار عالم با انسان‌ها و با هر مخلوق پروردگار عالم همین است که اصلاً ذوالجلال و الاکرام یگانه است. لذا همه مطالبش، رحمتش، مغفرتش، صادق الوعد بودنش، کرمش و ... یگانه و استثنائی است. برای همین است که باید ایمان، محبوب دل‌ها و زینت قلوب باشد، تا یگانگی توحید را درک کند.

.......

توطئه اسلام آوردن ظاهری عدّه‌ای از یهودیان شیراز

یک بار گروهی از زرتشتی‌ها در یزد اعلان اسلام کردند و گروهی هم از یهودی‌های شیراز با روحانیون خودشان آمدند و اسلام آوردند. این مطلب در تاریخ یهود است و من این‌ها را مطالعه کردم. در این‌جا نکته‌ای برداشت کردم که چرا اسلام آوردن این دو گروه باید در همان زمان به وجود آمدن فرقه بابیّه باشد. من در مباحث یهودشناسی که در ماه محرّم و صفر داشتیم، عرض کردم که اصلاً ما قائل به این هستیم که هر فتنه‌ای در عالم می‌شود، زیر سر یهود است.

لذا ششصد نفر از زرتشتی‌ها و حدود سیصد الی چهارصد نفر از یهودی‌ها آمدند به ظاهر اسلام آوردند. امّا شش ماه بعد گروه بابیّه به وجود آمد که بیان شد: بعضی‌ها از مسلمانان به پیامبری باب ایمان آوردند. امّا من مطالعه کردم، دیدم این‌هایی که ایمان آوردند، درست همین زرتشتی‌ها و یهودی‌های تازه مسلمان شده بودند و إلّا از خود مسلمین هیچ‌کدام به علی محمّد باب ایمان نیاوردند.

می‌دانید این یعنی چه؟ یعنی این که یهود این‌ها را پرورش دادند و از اوّل دسیسه بود که شما بیایید اعلان کنید ما مسلمانیم و از آن طرف زرتشتی‌ها هم بگویند ما مسلمانیم. بعد از این بابیّه را به وجود بیاوریم و بگوییم: از خود مسلمان‌ها هم قبول دارند که او پیامبر است. لذا این توطئه‌ای بود که همه این‌ها زیر دست یهود است.

نفوذ ایمان در قلب

البته الآن بحث من این نیست. بحث ما بحث ایمان هست که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) در این روایت شریف فرمودند: پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «یَا عَلِیُّ اکْتُبْ»، ای علی! بنویس، گفتم: یا رسول الله! چه بنویسم؟ «فَقَالَ اکْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْإِیمَانُ مَا وَقَرَ فِی الْقُلُوبِ وَ صَدَّقَتْهُ الْأَعْمَالُ» ایمان آن است که در قلب، جایگاه دارد. «وقر» به معنی شکافنده بودن و نافذ بودن هم هست. یعنی ایمان، قلب را می‌شکافد و در قلب انسان نفوذ دارد. به تعبیر دیگر سرسری نیست.

نشان آن هم اعمال انسان است؛ یعنی اعمال انسان دلالت بر این است که راست می‌گوید مؤمن است.

ایمان آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری و حضرت امام(ره) به مسائل غیبی

این جاست که حضرت سیّدالسّاجدین(علیه الصّلوة و السّلام) می‌فرمایند: من امید دارم و با عمل خودم هم نشان می‌دهم که پناه آوردم، «وَ لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ»؛ یعنی واقعاً قبول دارم که تو یگانه هستی و این ایمانم باعث شناخت یگانگی توست و همین است که می‌دانم تویی که یگانه‌ای، می‌توانی مرا ببخشی؛ چون تو صادق الوعدی و گفته‌ای: «اُدْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُم» و من خلاف این را نمی‌بینم.

از وقتی حضرت سلطان‌العارفین(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به آیت‌الله العظمی شیخ فضل‌الله نوری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) گفتند: تو را در تهران به دار می‌زنند؛ دیگر به این قضیّه ایمان داشتند.

آیت‌الله سیّد عبدالله بهبهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به ایشان نامه دادند و گفتند: آقا! این بیرق روس‌ها را بالای خانه‌ات بزن. گفتند: من زیر پرچم این‌ها نمی‌روم و بعد گفتند: آقا سیّد عبدالله این‌ها من را به دار می‌زنند. این نامه در دفتر اسناد انقلاب اسلامی با دست‌خط خود ایشان موجود است. از کجا می‌دانستند؟ چون ایمان داشتند.

لذا ایمان این خیلی مهم است. «الْإِیمَانُ مَا وَقَرَ فِی الْقُلُوبِ» چون ایمان در قلوب جا کرده و نفوذ پیدا کرده است. در انقلاب هم آن زمانی که همه می‌گفتند معلوم نیست چه بشود، امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: ما پیروزیم.

خانم حدیدچی (دبّاغ) می‌گفت: از لبنان به دیدار امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) رفتم و علی‌رغم موانع، ایشان را دیدم. گفتم: وضع خیلی ناجور است. امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: نه، پیروزیم. وقتی بیرون آمدم، با خودم گفتم: ایشان خبر ندارند، یک کنج نشسته‌اند و در نجف دارند درس می‌دهند، اصلاً در ماجرا نیستند؛ چون سال‌هاست امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را از کشور بیرون کردند.

امّا امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌دانستند؛ چون آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به ایشان وعده داده بودند که تو پیروز می‌شوی و امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به این مطلب ایمان داشتند. به این ایمان می‌گویند؛ یعنی درون قلب نافذ است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , عقــــــــــــایـــد , ,
:: برچسب‌ها: آیت الله قرهی , رایه الهدی , دعای ابوحمزه ثمالی , آیت الله شاه آبادی ,
:: بازدید از این مطلب : 2319
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
سه شنبه 17 مرداد 1391

مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه گفت: منظور از اجابت خود انسان است؛ یعنی این که اگر انسان به یقین آمدو باورش شد که هیچ احدی جز حضرت حقّ، شنونده خوبی نیست اجابت را می‌‌فهمد و خودش درک می‌‌کند....

«وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ وَ سُکُونِی إِلَى صِدْقِ وَعْدِکَ»

عامل امید به کرم خدا

عرض کردیم پروردگار عالم خود عامل دعاست و اجابت مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است. گرچه بنده مذنب از بس گناه کرده است، مستحق این نیست که پروردگار عالم صدای او را بشنود و اگر به تعبیری خود، منصف باشد، می‌‌فهمد استحقاق این را ندارد که پروردگار عالم صدای او را بشنود و او را مستوجب عفو خود کند امّا آنچه، ثقه انسان است و عامل می‌‌شود که انسان به سمت دعا برود، کرم خداست، «بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ».

امید به کرم برای چیست؟ علّت این است که پروردگار عالم صادق الوعد است، «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعاد» او تخلّفی نمی‌‌کند و اگر وعده داد حتماً عملی می‌‌کند.

حال، خدا وعده داده است: اگر بنده من بیاید، من با کرم و لطفم با او برخورد می‌‌کنم. او در قرآنش وعده داده است: «اُدْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُم» و حتّی فرموده است: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ» شما هستید که دورید من، نزدیکم، «أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ» آن موقعی که مرا بخوانید اجابت می‌‌کنم.

یعنی خود خواندن دعا و اجابت آن، وعده خودش است. پس من می‌‌دانم با همه بدی‌‌هایم او باید کرم کند. ولی از این باب به کرم حضرت حقّ دل می‌‌بندم که او صادق‌‌الوعد است.

یک نکته بسیار مهم این است که اگر کسی جدّی خدا را خواند، اجابت را می‌‌بیند؛ چون وعده خدا حتمی است. منتها جدّی خواندن هم این است که انسان امیدش از همه جا قطع شود و باورش بیاید که جز حضرت حقّ، کسی نمی‌‌تواند استجابت دعا را داشته باشد و او فقط حلّال مشکلات است.

اجابت دعا در خود انسان!

یک جمله بسیار زیبا را آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بزرگوار بیان فرمودند که این را آیت‌‌الله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، استاد عظیم الشّأنمان به نقل از ایشان بیان می‌‌فرمودند که در دعا، اجابت خود انسان است.

بعد فرمودند: منظور از اجابت خود انسان است؛ یعنی این که اگر انسان به یقین آمد و از همه جا منقطع شد و باورش شد که هیچ أحدی جز حضرت حقّ، شنونده خوبی نیست و نمی‌‌تواند اجابت دعا داشته باشد، آن موقع هر کس باشد، و لو کسی که پر از گناه باشد، اجابت را می‌‌فهمد و خودش درک می‌‌کند.

پس اجابت در خود انسان است اگر انسان با یقین و انقطاع از همه خلق و امید به کرم ذوالجلال و الاکرام جلو برود، کما این که در همین دعای ابوحمزه دائم به بحث صدق وعد پروردگارعالم اشاره می‌‌شود و در فرازی دیگر بیان می‌‌شود: «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ وَ قَوْلُکَ حَقٌّ وَ وَعْدُکَ صِدْق» که إن‌‌شاءالله به شرط حیات به آن فراز می‌‌رسیم.

وقتی انسان بداند ذوالجلال و الاکرام صادق‌الوعد است، فقط می‌‌پرسد: خدا کجاست؟

حضرت سلطان‌العارفین، آیت‌الله العظمی سلطان‌آبادی بزرگ(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک تعبیر خوبی را راجع به این موضوع دارند. می‌‌فرمایند: منظور از «إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ» این است: وقتی انسان از همه جا می‌برد، حالا سائل می‌شود و سؤال می‌کند: خدا کجاست؟ چون می‌داند دیگر هیچ احدی نمی‌تواند جواب بدهد.

«إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی‏» و خود خدا هم می‌فرماید: من اجابت می‌کنم منتها زمانی که از من پرسیدند «إِذا سَأَلَکَ». دلیلش این است که در آن زمان، از همه جا بریده و دنبال منجی می‌گردد. لذا حتماً در آن اجابت است.

پس اجابت در خود انسان است، به شرط این که هنوز امید به کسی در وجودش نباشد.

جواب وهابیّت ملعون در مورد توسّل به حضرات معصومین(ع)

البته ما این را در مباحث دیگر عرض کردیم که اگر وهابیّت ملعون بگویند: پس چرا شما توسّل به حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) دارید؟ عرض می‌کنیم به خاطر این است که خود خدا بیان فرمود: «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ» ، ما آن‌ها را وسیله می‌دانیم، نه اصل. اصل، خود باری‌تعالی است.

و عرض هم کردیم که به عنوان مثال ما در دعای توسّل می‌گوییم: «یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ»، یعنی از آن آبرومندان در نزد خدا، تقاضای شفاعت، باز هم در نزد خدا می‌‌کنیم.

البته آن‌ها این مطالب را نمی‌فهمند و نباید هم بفهمند. وهابیّت که ید یهود است و اصلاً خودش یهود است - بهائیّت هم همین‌طور، از یهود هستند. همان‌طور که می‌بینیم قبر آن ملعون در تل آویو است - امّا آن‌ها که هیچ، اهل جماعتش هم نمی‌فهمند که وقتی پروردگار عالم می‌فرماید: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً» ، یعنی امور را به خلیفه خود واگذار کرده است....

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: برچسب‌ها: آیت الله قرهی , رایه الهدی , دعای ابوحمزه ثمالی ,
:: بازدید از این مطلب : 2008
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
جمعه 13 مرداد 1391

رزق کریمانه خداوند شامل چه کسانی می‌شود?

مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه گفت: پروردگار عالم در دعا با بندگانی که بفهمند همه چیز به دست پروردگار عالم است کریمانه برخورد می‌کند لذا اگر کسی فقط برای خدا کار کند رزق کریم الهی به او خواهد رسید.

 

«وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ»

 

کرم خدا و توفیق دعا

عنایات پروردگار عالم به بندگانش این است که براساس لطف و کرمش آن‌ها را به دعا کردن، موفّق می‌دارد. لذا انسان هم باید بداند اگر توفیق دعا به او مرحمت شد، به واسطه کرم پروردگار عالم است و جز لطف و کرم پروردگار عالم، چیز دیگری نیست.

برای همین است اولیاء خدا، خصّیصین و عرفای عظیم‌الشّأن در هنگام دعا همیشه به این مطلب اذعان دارند که خدایا من استحقاق این دعایی را که دارم انجام می‌دهم، ندارم «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی».

اوّل این‌گونه است که من به واسطه این دعا توسّل جستم، در حالی که استحقاق ندارم که تو صدای من را بشنوی و مستوجب عفو تو نیستم که از من بگذری «وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی»، منتها مهم این‌جاست که می‌دانم همه این‌ها از کرم توست «بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ».

این حال همیشگی اولیاء خداست، یعنی همیشه می‌دانند اگر موفّق به دعا شدند، حتّی اگر به فرض عوام‌النّاسی اجابت ظاهری هم در دعا نباشد، باز کرم خدا بوده است.

.....

قول کریمانه با پدر و مادر

عرض کردیم یکی دیگر از مواردی که انسان کرامت پروردگار عالم را در همه عبادات و به خصوص دعا - که به قول اولیاء الهی دعا، قرآن صاعد است - بفهمد، زمانی است که به پدر و مادر احترام بگذارد.

خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً» جز پروردگارعالم را عبادت نکنید، فقط خداپرست باشید و نفس امّاره و شیطان جنّ و انس را عبادت نکنید، «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما» و بعد هم به پدر و مادر خود نیکی کنید. بالاخره آن‌ها پیرمرد و پیرزن می‌شوند و حوصله‌شان کم می‌شود. امکان دارد به تعبیر من و تو یک نِق و غری هم بزنند امّا نکند بگویی: اَه! خسته شدم. «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً» مسئله دیگر این است که نه تنها باید با آن‌ها اُف هم نگویی، بلکه باید با قول کریم حرف بزنی. قول کریم چیست؟

مگر بنده لئیم نیست امّا پروردگار عالم با او کریمانه رفتار می‌کند، نمی‌گوید باشد، برو، من گذشتم بلکه کریمانه رفتار می‌کند. طوری می‌شود که «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ». پروردگارعالم جبّار است و گذشته‌های ما را به نحو احسن جبران می‌کند و به خوبی تبدیل می‌کند.

حالا پروردگارعالم می‌فرماید: شاید به تعبیر شما غر زدن‌های پدر و مادر سبب شود که حوصله شما سر برود و امکان دارد چیزی به تو بگویند امّا تو نه تنها نباید یک به اصطلاح اُف و اَه بگویی، یا بگویی ای بابا ...، بلکه حتّی نباید عادی صحبت کنی و بگویی: باشد، چشم، پس چگونه باید رفتار کنی؟ «قَوْلاً کَریماً». باید بگویی: بله، جانم، هرچه شما بفرمایید، امر، امر حضرتعالی است. یعنی یک قول کریمانه با آن‌ها باشد تا انسان این مقام کریمی را درک کند و این نکته بسیار مهمّی است.

....

رزق کریمانه

بعد پروردگار عالم چه کار می‌کند؟ «وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَریماً» خدا رزق کریمانه می‌دهد. رزق کریمانه چیست؟

یک موقع یک چیزهایی به انسان مرحمت می‌کند، انسان اصلاً در عمرش به قوه مخیّله‌اش هم نمی‌رسد.

عرض کردیم این که شما می‌گویید: «اللّهم ارزقنی حج بیتک الحرام» و یا چند روز پیش در دعای روز هشتم گفتید: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ رَحْمَةَ الْأَیْتَامِ وَ إِطْعَامَ الطَّعَامِ» خدایا! تو رزقم کن که من برای ایتام رحمت داشته باشم و بتوانم اطعام طعام داشته باشم؛ نشان می‌دهد رزق فقط مادّی نیست، رزق معنوی هم هست.

خدا به شما رزق مادی و معنوی می‌دهد، آن هم رزق کریمانه؛ یعنی اصلاً پروردگار عالم طوری مرحمت می‌کند که به هیچ کس این‌طوری نداده است.

وقتی انسان مطیع خدا باشد، می‌گوید: خدا گفته ظلم نکنید. ما آن آیه شریفه را خواندیم که پروردگار عالم بیان می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحیماً وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیراً» امّا اگر کسی این ظلم و دشمنی را نکرد، خدا به او عنایت می‌کند، «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریماً».

یکی از دوستان تعریف می‌کرد که آقای قرائتی - خداوند حفظشان کند - گفته بودند: یک کسی در کاشان ما حافظ کل قرآن شده بود، من می‌دانستم این اهل این نیست که بخواهد قرآن را حفظ کند. تعجّب کردم چطور شده این حافظ قرآن شده! یک مرتبه تنهایی او را پیدا کردم و از او پرسیدم چطور شد حافظ قرآن شدی؟ گفت: هیچی. آن‌قدر اصرار کردم که در آخر گفت: می‌گویم ولی به شرطی که تا زنده هستم به کسی نگویی.

گفته بود: ما یک شب در خانه یکی از بستگان مهمان بودیم، کرسی گذاشته بودند، همه زیر کرسی خوابیده بودیم. صاحب خانه رفت آب بیاورد، من دل درد داشتم و روده‌هایم خراب بود - عذرخواهی می‌کنم - یک بادی از من بیرون آمد و زیر کرسی بو گرفت. وقتی صاحبخانه آمد، لحاف را که برداشت، متوجّه بوی بد شد. یک بچه کوچک داشت، فکر کرد او این کار را کرده است، تا آمد یک سیلی محکم به این بچه بزند که مثلاً جلوی مهمان آبروریزی کردی؛ گفتم: نزن، من بودم، من وضع روده‌هایم خراب است.

یعنی یک لحظه معامله کرد! از آبرویش گذشت، یک لحظه آبروی خودش را به ظاهر ریخت امّا اجازه نداد ظلم شود و نگذاشت بچّه بی‌جهت سیلی بخورد، خدا هم این‌طور به او لطف کرد و او حافظ قرآن شد.

رزق کریم همین است، اگر ظلم نشود و عدوان و دشمنی نباشد، این‌طور مورد عنایت واقع می‌شود......

بقیه در ادامه مطلب......

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: برچسب‌ها: رایه الهدی , دعای ابوحمزه ثمالی , آیت الله قرهی ,
:: بازدید از این مطلب : 2115
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
جمعه 13 مرداد 1391

راز اجازه هم‌کلامی با خدا/ آغاز راه عرفان کجاست؟

 مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: اگر دیدید که در خلوت به نماز، نافله و نماز شب علاقه دارید، بدانید پروردگار عالم شما را انتخاب کرده است، امّا اگر دیدید در خلوت این علاقه نیست، بدانید یک جایی لنگ می‌زند.

«وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی»

 

غوغایی در سکوت اولیاء!

اولیاء الهی کارشان به جایی می‌رسد که دیگر دائم سخن می‌گویند، حتّی سکوتشان به صورت ظاهر سکوت است امّا در درون سکوتشان، غوغایی است که دائم با پروردگار عالم به سخن مشغولند. اتّفاقاً باید این‌طور بیان کرد: این که می‌گویند سکوت به عنوان طلا است و تصوّر می‌شود اولیاء خدا ساکت‌ترین انسان‌ها هستند، درست نیست. اولیاء خدا در درون، کسانی هستند که بیشتر سخن می‌گویند و دائم به ذکر خدا مشغولند، مدام ذکر سبحان الله، الحمدلله، الله اکبر، لا اله الّا الله و ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد و ... را می‌گویند. همه این‌ها یعنی اتّصال با خدا و سخن گفتن با پروردگارعالم که اولیاء این حال را دارند.

اتّفاقاً می‌شود گفت گروهی که بیشترین سخن را بیان می‌کنند، متّصلین به پروردگار عالم هستند. آن‌ها می‌دانند حضرت حقّ، شنونده‌ترین شنوندگان است «یا أسمَعَ السّامِعین». لذا این‌ها هم چه در دلشان و چه به زبانشان، بیشتر با خدا سخن می‌گویند؛ حتّی در عالم خواب دیده شده اسم پروردگار عالم و اسم مولا را می‌آورند. این‌ها دائم با خدا در نجوا و صحبت هستند.

دعا و فراموش کردن حاجات!

در این فراز از دعا این‌گونه بیان می‌فرماید: «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی» درست است که من استحقاق این را ندارم که تو سخن من را بشنوی امّا تو کسی هستی که به لطف و محبّتت، وقتی به تو متوسّل می‌شوم، دعای من را- که همان سخن گفتن با پروردگار عالم است - می‌شنوی.

اصلاً وقتی انسان بداند که در دعا دارد با خدا صحبت می‌کند و با حضرت ذوالجلال و الاکرام هم‌ کلام می‌شود، دیگر خود به‌ خود اجابت را می‌بیند. اگر انسان بفهمد همین سخن گفتن با پروردگار عالم بالاترین حلاوت و شیرینی را دارد، دیگر به دنبال چیزی نیست. دنبال کدام حاجت باشد برتر از این که ذوالجلال و الاکرام توفیقی داده است که او با حضرت حقّ سخن بگوید و هم‌ کلام با خدا شود؟!

در مثال مناقشه نیست؛ اگر یکی از بزرگان، علمای ربّانی، اعاظم، مراجع و یا رهبر معظّم شما را دعوت کند به این که دقایقی با او سخن بگویید و صحبت کنید، دیگر در آن‌جا اصلاً متوجّه نیستید که چه چیزی برایتان آوردند و چه چیزی نیاوردند. حتّی اگر چیزی هم بیاورند، آن‌قدر لذّت سخن گفتن با آن کسی که دوستش دارید، برایتان مهم است که اصلاً از هر خوردنی و هر نوشیدنی دست می‌کشید. فرصت را غنیمت می‌شمارید، چون می‌دانید لحظات مغتنمی است، لذا بهره می‌برید.

پروردگار عالم در دعا همین حالت را برای ما قرار داده است که ما با حضرتش سخن بگوییم. پس همین سخن گفتن، اجابت است. دیگر برتر از این چه چیزی است که توفیق داشتیم صحبت کنیم و بهترین کس که شنونده‌ترین شنوندگان عالم است، حرف ما را بشنود؟! ملاک همین است، اجابت همین است. دیگر انسان می‌گوید: خودت را خواستم، خودت را یافتم، دیگر چه چیزی می‌خواهم؟! البته انسان می‌داند من کجا و آن درگاه کبریایی توکجا؟!

دعا و عفوِ آنی!

حضرت در این‌جا همین را بیان می‌فرمایند. «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی»، در دعا به لطف و کرم تو متوسّل شده‌ام، بدون آن که من لایق باشم که تو شنونده دعای من باشی و سخن من را بشنوی. «وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی» یا من را مستوجب عفو و بخششت قرار بدهی - عزیزان! در این تأمّل کنید -

اولیاء خدا می‌گویند: همین‌قدر که اجازه داده شد با حضرت حقّ سخن بگوییم، یعنی خودش همان لحظه، بخشش را فراهم کرده است - به این تعبیر خوب دقّت کنید، تعبیر بسیار مهم و عالی و عرفانی از اولیاء خداست - پس همین‌قدر که ما توفیق دعا و سخن گفتن با حضرت حقّ پیدا کردیم، همین خودش دلالت بر این است که ما مورد عفو حضرت حقّ قرار گرفتیم.

یعنی اگر نمی‌خواست ما را ببخشد، توفیق سخن گفتن با خودش را هم به ما نمی‌داد. می‌خواهد، دوست دارد، لذا همین که توفیق پیدا کردیم «خدا» بگوییم، یعنی زمینه بخشش فراهم شده است. البته خودش هم این توفیق را فراهم کرد که ما در دل شب دور هم جمع شویم. پس همین‌قدر که توفیق پیدا کردیم «خدا خدا» بگوییم، خود این بخشش و عفو است، خود این لطف و کرم حضرت حقّ است، ولو به این که من لایق نیستم. درست است من استحقاق این را ندارم که سخن من را بشنوی امّا وقتی من را دعوت کردی، یعنی می‌خواهی من را بیامرزی.

بوی تعفّن دهان گناه کار و شنیدن دعای او!

و این که بیان می‌شود «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی» یک معنای دیگری را می‌خواهد به ما تذکار دهد و آن این است: اگر به خودم باشد، مستحق این نیستم با همه این گناهان، با همه این بدی‌ها و پلشتی‌ها و زشتی‌ها، حرف من را بشنوی امّا تو من را آوردی و خودت کاری کردی که حرف بزنم، دعا بخوانم و تو هم بشنوی.

پس یک معنای دیگرش این است: من نیستم که توفیق سخن گفتن با تو را پیدا کردم و تو وظیفه‌ات نیست که سخن من را بشنوی امّا این تویی که من را آورده‌ای و این تویی که خودت شنوای این سخنی، پس من نیستم. اگر به من باشد، من استحقاقش را ندارم. با این همه بار گناه، با این همه کثافات چگونه می‌توانم به درگاه تو بیایم و خدا خدا بگویم؟! با این دهانی که پر از گناه شده و بوی تعفّن می‌دهد، خدا گفتن و شنیدن صحبت من اصلاً محال است امّا خدا این‌قدر کریم است که می‌شنود.

عذر می‌خواهم دیدید اگر یک کسی دهانش بوی بدی بدهد و در مقابل کس دیگری صحبت کند، آن شخص اذیّت می‌شود و یا خودش را عقب‌تر می‌برد یا با مالیدن بینی‌اش و بالاخره به یک حالتی اظهار می‌کند که بوی تعفّن دهان تو دارد من را اذیّت می‌کند.

حالا من با این دهانی که پر از گناه، غیبت، تهمت، سخن‌چینی و ... است، می‌خواهم بگویم: خدا! طبیعی است درست است می‌خواهم به تو توسّل کنم امّا من اصلاً استحقاق این را ندارم که تو شنونده کلام من باشی و با این حال تو را اذیّت می‌کنم. امّا به قدری تو کریمی که به روی من نمی‌آوری، بلکه بر عکس شنونده خوبی هم هستی و نه تنها به رویم نمی‌آوری، بلکه می‌گویی بنده من! سخن بگو. این حالی است که در این فراز «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی» بر ما تبیین شده است.

در یک مجلس خصوصی در محضر یکی از علماء و مراجع (رحمة اللّه علیه) بودیم، یک آقایی وارد شد، تابستان بود و هوا گرم بود، این بنده خدا عادت داشت گیوه هم می‌پوشید، پای او بو می‌داد، به محض آمدن و نشستن او، بعضی‌ها یک طوری نشان دادند امّا آن مرد بزرگوار و الهی، برای این که هم می‌دید خودش اذیّت می‌شود و هم این حال را از بین می‌برد، گفت: آقایان! اگر کسی عطر یاسی، چیزی دارد، بدهد؛ چون یک کسی یک عطری زده که خیلی به مشام ما خوشایند نیست و با آن، انس ندارم.

امــــــّا پروردگار عالم نمی‌گوید: یک عطری بزن و بیا. می‌گوید: با همین زبان تو را می‌پذیرم. اتّفاقاً بعد از این دعاست که هم‌نشینی با حضرت حقّ، ما را معطّر می‌کند امّا عجیب است ذوالجلال و الاکرام مذنب را با همین حال گناهش می‌خرد و شنونده کلام اوست.دیگر می‌خواهید کجا بهتر از این پیدا کنید که یک کسی که این همه در راهش بدی کردید، شما را در آغوش رحمت و لطفش بپذیرد و آن‌گاه بگوید: بگو، من می‌شنوم.

بهترین شنونده

در این فراز همین مطلب را می‌گوییم: ما می‌دانیم استحقاق این که سخن ما را بشنوی، نداریم، «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی» امّا تو شنونده‌ای و بهترین شنونده هم هستی. ببینید چنان شنونده‌ای هم هست که بیان می‌شود: «یا من لا یغلطه السائلون»، همه هم که در آن واحد حرف بزنند او را به اشتباه نمی‌اندازند.

مثل آن لحظاتی که انسان‌ها دور هم در دل شب «الهی العفو» می‌گویند که فرمودند: مثل حالت بال زدن زنبورها هست و هر کسی در «الهی العفو» خود، یک جمله‌ای به خدا می‌گوید و با پروردگار عالمش زمزمه‌ای دارد امّا آن کسی که خطابش می‌کنیم: «یا اسمع السامعین»، همان حضرت حقّ، آن سامع بزرگ، کسی است که به اشتباه نمی‌افتد و همه را می‌شنود - در این باید تأمّل کرد -

بستن راه شیاطین و باز کردن راه بندگان در ماه مبارک

پس واقعاً جا دارد انسان خدای این‌چنینی را رها کند و جواب مثبت به نفس امّاره‌اش و شیاطین بدهد؟! این‌قدر حضرت حقّ به بندگانش علقه دارد که چون می‌داند مع‌الأسف این بندگان عوض این که به فرمان حضرت حقّ لبیک بگویند، سریع‌تر به شیطان و نفس امّاره لبیک می‌گویند، برای همین فرمود: شیاطین را در این ماه غل و زنجیر کنید.

آن‌وقت در این ماهی که شیاطین غل و زنجیر می‌شود، ببینید چقدر دعا و نماز هست. بیشترین دعاها و نمازها در این ماه مبارک است. نمازهایی با سور مختلف که مثلاً بیان می‌شود: دو رکعت، پنجاه سوره توحید در هر رکعتش و ... . برای این که پروردگار عالم می‌گوید: من شیاطین را به غل و زنجیر کشاندم، حالا وقت این است که تو با من سخن بگویی.

یعنی پروردگار عالم راه‌ها را از یک طرف به روی انسان باز می‌کند و از یک طرف بر روی شیطان می‌بندد که انسان با خدا سخن بگوید، گرچه استحقاق این که پروردگار عالم کلام او را بشنود، ندارد امّا این خدای کریم و رحیم، شنونده خوبی است. با همه بدی‌ها، پستی‌ها و رذالت‌هایی که انسان دارد ولی باز سخن او را می‌شنود و تفاوتش با دیگران همین است که بهترین شنونده است.

عرض کردم وقتی فردی وارد شد و پایش بو می‌داد، آن مرد الهی فرمودند: این آقا عطری زده که خیلی خوشایند ما نیست و به مزاج و شامه ما خوش نمی‌آید، اگر عطر گلی دارید بزنید تا فضا معطّر شود. افراد دیگر با ادا و حالاتی که داشتند، می‌خواستند او را متوجّه کنند ولی ایشان چون می‌خواست آن حال نباشد، این را بیان کرد که خودش هم اذیّت نشود امّـــــــــا پروردگار عالم حتّی این را هم نمی‌گوید. سخنان ما را از این دهان پر از گناه، دهانی که دروغ گفته، تهمت زده، غیبت کرده، سخن‌چینی کرده و ... که بوی تعفّن می‌دهد، می‌شنود، گرچه استحقاقش را نداشته باشد، «مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی».

آغاز عرفان

جدّا اگر کسی بخواهد خداشناس شود همان‌طور که در سال‌های گذشته هم عرض کردم، باید بداند: جدّاً این دعای ابوحمزه آغاز عرفان هست و انسان حضرت حقّ را می‌شناسد و به ذوالجلال و الاکرام معرفت پیدا می‌کند. دیگر ما خدایی برتر از این خدا، کجا می‌توانیم پیدا کنیم؟! انسان باید جدّاً شرمنده شود.

این که اولیاء گاه در ناله‌هایشان تازه می‌فهمیدند چقدر فقیر هستند، همین است. ظاهراً هم همین‌طور است، هر که بالاتر برود، بیشتر آن ذلیل و فقیر بودن خودش را می‌فهمد، «أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» . انسان هرچه بالاتر می‌رود، آن خاضع بودن و مسکین و مستکین و مستجیر بودن خودش را خوب می‌فهمد و بیشتر درک می‌کند که هیچ است و هیچ است و هیچ.

امثال ما که ادّعا داریم، تازه اگر دو رکعت نماز بخوانیم، طلبکار خدا هم هستیم و حتّی می‌خواهیم منّت هم بر سرش بگذاریم که چه کسی بهتر از من؟ بندگان دیگرت را ببین! من که تازه نماز هم می‌خوانم، روزه هم می‌گیرم، من که اهل عبادت هم هستم، ببین بیرون چه خبر است! چه گناه‌کارهایی هستند! امّا من چه؟!

پس ما منّت هم می‌گذاریم که این منم که آمدم. یادمان می‌رود که لطف او بوده که من را آورده، یادمان می‌رود که اصلاً بنا نیست سخنمان را بشنود، ولی خودش این کار را کرده، خودش زمینه را فراهم کرده که حرف بزنم و خودش هم بهترین شنونده است.

ما یادمان می‌رود امّا اولیاء الهی می‌فهمند. آن‌ها هرچه بالا می‌روند، بیشتر می‌فهمند و برای همین اظهار می‌کنند که ما عاجزیم و ناله می‌زنند و فغان می کنند که خدایا ممنونیم و بعضی مواقع می‌گویند: ای کریم! این‌قدر خجلیم که دوست داریم زمین دهان باز کند و ما را فرو ببرد، چقدر تو کریمی که من مذنب را هرطوری شده جلو می‌آوری.

طرب همیشگی اولیاء از اجازه هم کلامی با خدا!

عرض کردیم خود همین دعا یعنی سخن گفتن انسان با پروردگار عالم؛ یعنی قرآن صاعد و همین اجابت است، لذا همین بس است که خودش توفیق سخن گفتن با اوست، دیگر چه می‌خواهیم؟! منزل می‌خواهیم؟! ماشین می‌خواهیم؟! چه می‌خواهیم؟! این که من تو را دارم که برتر از همه چیز هستی، این که تو سخن من را می‌شنوی، این که اصلاً اجازه می‌دهی با تو صحبت کنم، برای من بس است.

به مثالی که زدم دقّت کنید، شما وقتی پیش یک بزرگی مثلاً رهبر عظیم‌الشّأن می‌روید و می‌خواهید فقط با او حرف بزنید، دیگر اصلاً کاری ندارید چه دادند و چه می‌خواهید بخورید و ...، وقت را غنیمت می‌شمارید برای این که حرف بزنید؛ چون می‌بینید شنونده خوبی است که به حرفتان توجّه هم می‌کند. لذا اصلاً علاقه‌تان به حرف زدن بیشتر می‌شود. اولیاء خدا این‌طور هستند، وقتی می‌بینند پروردگار عالم شنونده خوبی است، دائم مشغول به ذکر هستند، ذکر درونی، ذکر لسانی، ذکر فعلی که این خودش اجابت است. این که در را باز گذاشته تا من با او حرف بزنم، اجابت است. دیگر بالاتر از این می‌خواهم؟!

همین که من توفیق دارم با او سخن بگویم، این اجابت است. خدا کند انسان این را بفهمد، چون فهم و درک آن مهم است. اگر بفهمد، خدا گواه است در طرب همیشگی است، همیشه خوشحال است و حاضر است همه چیزش را بدهد - گرچه همه چیز هم متعلّق به خودش است امّا به صورت ظاهر می‌گوییم - و با خدای خود سخن بگوید. چون او این‌قدر کریم است که لطف کرده و سخن من را می‌شنود، حالا حاضرم هرچه هم خودش داده و به من گفته که این‌ها مال تو است، تقدیم خودش کنم امّا او سخنم را بشنود و فقط شنونده باشد.

راه تشخیص منتخبین پروردگار عالم برای هم کلامی با خودش

دعا را کم ندانیم، جدّاً دعا و نماز توفیقی می‌خواهد. آیت‌الله العظمی بهاء الدینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک نکته بسیار عالی و خوب را تبیین می‌فرمودند، ایشان می‌فرمودند: اگر دیدید که در خلوت به نماز و نافله‌ها و نماز شب علاقه دارید، بدانید پروردگار عالم شما را انتخاب کرده است برای این که با او سخن بگویید و او بشنود. امّا اگر دیدید در خلوت این علاقه نیست، بدانید یک جایی لنگ می‌زند.

گاهی می‌شود انسان ساعت‌ها وقتش را برای حرف‌های بیهوده یا دیدن فیلم‌های بیهوده و نستجیربالله، نعوذبالله فیلم‌های حرام و ... تلف می‌کند که اصلاً به درد او نمی‌خورد. مگر این‌ها چه چیزی به او می‌دهد؟! لذا گاهی انسان برای حرف‌های بیهوده و دیدن‌های بیهوده وقت تلف می‌کند امّا حال نماز و عبادت ندارد؛ یعنی پروردگار عالم او را برای سخن گفتن با خودش انتخاب نکرده است. اگر این را بفهمیم و از این دید وارد بشویم، تمام است.

آن کسانی که توفیق نماز شب، دعا، مناجات با پروردگار عالم، خواندن قرآن کریم و مجید الهی، ذکر و ... دارند، دلالت بر این است که حضرتش آن‌ها را برای خودش انتخاب کرده. اگر همین لحظات را بفهمد که الآن خدا مرا انتخاب کرده، تمام است. من که استحقاق این را که من حرف بزنم و حضرت حقّ بشنود، ندارم، پس معلوم می‌شود که خدا لطف کرده است. امّا اگر دیدم این حال را ندارم، معلوم می‌شود که خدا انتخاب نکرده است.

نورانیّت برخی از افراد در شب های قدر!

ما باید این حال را بفهمیم. چون در دعا نکاتی نهفته شده که یکی از آن چیزهایی که در باب دعا بیان می‌کنند، این است که دعا مختص به آن کسی است که همیشه در همه حالات به یاد خدا باشد.

وجود مقدّس خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جمله بسیار زیبایی را بیان می‌فرمایند. می‌فرمایند: «تَعَرَّفْ إِلَى اللَّهِ فِی الرَّخَاءِ یَعْرِفْکَ فِی الشِّدَّة» تو خودت را در حال راحتی و آسایش به خدا نشان بده و به خدا بگو: من همیشه می‌خواهم با تو حرف بزنم - اصلاً آسایش حقیقی این است که انسان با خدا حرف بزند – آن‌وقت در آن لحظه‌ای هم که یک گرفتاری‌های ظاهری هست، خدا تو را می‌شناسد.

برحسب این روایات معلوم می‌شود که آن کسانی که این شب‌ها اهل مناجات و دعا هستند و با این که کار هم دارند و روز هم سر کار می‌روند، منتها بعدازظهر ساعاتی را می‌خوابند که شب بیدار باشند، با آن‌هایی که فقط شب قدر بیدارند، متفاوتند.

مرحوم حاج حلوایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: یک مرتبه آیت‌الله دزفولی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمود: هوای فلانی را داشته باشید. فردی که می‌گفتند، یکی از جوان‌ها بود. گفتیم: چطور؟ گفتند: دیشب ما با آقا (یعنی ابالعرفا(اعلی اللّه مقامه الشّریف)) بودیم، ایشان فرمودند: این جوان خیلی نورانی است. بعد معلوم شد که در شب‌های ماه مبارک رمضان ساعاتی را برای مناحات اختصاص می‌داده، حالا در آن زمان هم که به این سبک و مجالس این‌گونه هم نبوده، بحمد الله بعد از انقلاب مجالس زیاد شده. ولی در آن زمان هم او در شب‌ها یکی دو ساعتی را بیدار بوده و برای خودش حالاتی داشته است. برای همین فرموده بودند: هوای او را داشته باش؛ یعنی نورانیّت او بیشتر معلوم می‌شود.

معلم اخلاق، مفسّر قرآن، مرحوم حاج میرزا علی اصغر صفّار هرندی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: آیت‌الله شیخ محمّد تقی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: در شب‌های احیا که روی منبر می‌نشینم، می‌بینم بعضی‌ها نورانی‌ترند، می‌فهمم این‌ها کسانی هستند که تا قبل از شب قدر، هر شب اهل مناجات و شب‌خیزی بودند. لذا پروردگار عالم این افراد را بیشتر دوست دارد و ملائکه هم آن‌ها را بیشتر می‌شناسند. برای همین است که خدا به آن کسی که دائم با پروردگار عالم هست، بیشتر عنایت دارد و این لطف خداست که پروردگار عالم انسان را انتخاب می‌کند.

معلوم است آن‌هایی که در خلوت، آن حال را ندارند، انتخاب نشدند. بعضی‌ها را دیدید، حاضرند ساعت‌ها پای فوتبال و ... وقت بگذارند، امّا ده دقیقه، یک ربع، بیست دقیقه به دعا و مناجات نمی‌پردازند. یا حاضر هستند بنشینند دور هم حرف بزنند و از این طرف و آن طرف بگویند، حالا چه غیبت باشد و چه نباشد امّا حاضر نیستند عبادت کنند. معلوم است خدا انتخابشان نکرده است. گاهی به دلایلی تا صبح هم بیدار هستند امّا دریغ از یک صفحه قرآن خواندن! دریغ از چند رکعت نماز خواندن! انتخاب نشدند و اجازه ندارند صحبت کنند. وقتی صحبت می‌کنید؛ یعنی انتخاب شدید و این نکته مهمّی است. یک موقع می‌بینند صبح شده، آن هم یک نماز چون تکلیف است می‌خوانند و بعد از آن هم می‌افتدند چون شب تا صبح بیدار بودند.

اصلاً گویی شیطان ملعون نمی‌گذارد به عبادت بپردازند. البته عرض کردیم در ماه مبارک رمضان، شیطان غل و زنجیر است، منتها انسان خودش به جایی می‌رسد که یک موقع می‌بینی برای خودش شیطانکی شده است. باید خیلی مواظبت کرد. ان‌شاءالله پروردگارعالم ما را جزء کسانی قرار بدهد که دائم توفیق سخن گفتن با خودش را داشته باشیم.....

متن کامل این شرح در ادامه مطلب....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: برچسب‌ها: شرح دعای ابوحمزه ثمالی , رایه الهدی , آیت الله قرهی ,
:: بازدید از این مطلب : 2224
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
جمعه 13 مرداد 1391

شرط اجابت فوری دعا/ شیطان از چه چیزی بدش می‌آید

«وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ»

تنها عامل امید انسان گنهکار

دعا با امید به اجابت آنی

البته در دعا هم به ما همین را گفتند. گفتند: وقتی می‌خواهید دعایتان مستجاب شود، باید امید داشته باشید. وجود مقدّس پیغمبر اکرم(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَةِ» پروردگار عالم را بخوانید، در حالی که یقین دارید اجابت می‌کند؛ یعنی با امید جلو بیایید. «بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ» هم همین است که انسان امید داشته باشد که پروردگار عالم اجابت می‌کند و این نکته مهمّی است.

وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم می‌فرمایند: «إِذَا دَعَوْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِکَ وَ ظُنَّ حَاجَتَکَ بِالْبَابِ» حضرت عجب تعبیر زیبایی بیان می‌فرمایند، می‌فرمایند: موقعی که شما دعا می‌کنید، باید با دلی دعا کنید که امید داشته باشید پروردگار عالم اجابت می‌کند. «فَأَقْبِلْ بِقَلْبِکَ» یعنی وقتی دعا می‌کنی به سمت قلبت برو و رو به آن بیاور، «وَ ظُنَّ حَاجَتَکَ بِالْبَابِ» و بدان که اصلاً حاجت تو دم درب خانه وجودی تو هست.

عرفای عظیم الشّأن، اولیاء خدا یک تعبیر بسیار زیبایی را بیان کردند. آن‌ها می‌فرمایند: منظور این است که انسان بداند وقتی دعا می‌کند، درب خانه کریم آمده، دست را بالا برده، می‌گوید: «یا کریمُ یا رب»، «إنَّکَ جوادٌ کریم» و ... . پس وقتی این‌طور شد، حتماً باید امید داشته باشد که تا گفت، اجابت در او هست؛ چون درب خانه کسی آمده که کریم است. اگر کریم را بشناسیم، یقین داریم که حضرت حقّ، ذوالجلال و الاکرام آن را مرحمت می‌کند؛ چون درب خانه کریم آمدیم و با دیگران فرق می‌کند و تفاوت دارد.

امید بنده به کرم خدا و فریاد شیطان!

اولیاء الهی می‌گویند: کرم حضرت حقّ را باید ترویج کرد. در کتاب احادیث القدسیّه و همچنین در کتاب کلمه الله هست که خود حضرت ذوالجلال و الاکرام به داوود نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) خطاب می‌کند: داوود! وقتی مردم را می‌خواهی به سوی من بخوانی، به مردم بگو همان لحظه‌ای که اراده کردید به سمت پروردگار عالم بیایید، بدانید پروردگار عالم کریمانه با شما برخورد می‌کند. یعنی به تعبیری نترسید، نلرزید، و نگویید اصلاً مگر ممکن است خدا دیگر جواب من را که این همه گناه کردم، بدهد، مأیوس نباشید، خود یأس گناه است. با کسی دارید برخورد می‌کنید که کریم است، طوری با تو برخورد می‌کند که اصلاً خودت هم یک موقع به شک می‌افتی که نکند من گناه نکردم! این‌قدر کریمانه خدا دارد با من برخورد می‌کند! و تفاوتش با دیگران این است.

پروردگار عالم این‌طور برخورد می‌کند و تمام امید دعاکنندگان باید همین باشد. می‌دانم دعا از ناحیه توست، می‌دانم باید توسّل کنم، می‌دانم استحقاق ندارم که تو بخواهی صدای من را بشنوی، می‌دانم استحقاق عفو تو را هم ندارم امّا آن چیزی که سبب می‌شود باز هم به سمت تو بیایم، این است‌ که به کرامت تو امید دارم «بَل لِثِقَتی بِکَرَمِک»، تازه امید هم دارم که سیئات من را به حسنات تبدیل می‌کنی. پس از این منظر باید به دعا نگاه کنیم، با این دید اولیائی، با این دید عرفایی، اگر با این دید نگاه کردیم هر لحظه که بخواهیم، به درب خانه خدا می‌رویم. این همان چیزی است که شیطان از آن بدش می‌آید. شیطان اتّفاقاً می‌خواهد ما را مأیوس کند، شیطان می‌خواهد بگوید: دیگر بس است، یک بار، دو بار، ده بار، صد بار، هزار بار دیگر خدا تو را نمی‌پذیرد، چرا فکر کنی خدا تو را می‌پذیرد؟!

امّا در نهایت این فراز یعنی: من می‌دانم نباید بشنوی، خوب هم می‌دانم، چون این‌قدر غرق گناهم که هر که نداند خودم می‌دانم و بهتر از دیگران خودم را می‌شناسم، من می‌دانم در درونم چه خبر است، می‌دانم چه گناهانی را در خلوت و جلوت کردم، امّا آن چیزی که به من امید می‌دهد که به سمت تو بیایم، کرم توست. دارد که شیطان این‌طور مواقع فریاد می‌زند و می‌گوید: نشد! او می‌خواهد بنده به سمت پروردگار عالم نرود؛ برای همین می‌خواهد ما را مأیوس کند.

ما با جواب مثبت دادن به نفس امّاره خود گناه کردیم و حالا وسواس الخنّاس یک وسوسه دیگری می‌کند و آن این که مدام می‌گوید: تو فکر می‌کنی دیگر خدا تو را می‌پذیرد؟! خیر، تو چقدر گناه کردی و بعد توبه کردی و باز هم گناه کردی، پروردگار عالم تو را نمی‌پذیرد.....

بقیه در ادامه مطلب.....

آنچه که عامل می‌شود انسان امید به اجابت دعا داشته باشد، کرم حضرت حقّ است که برای انسان به عنوان یک دستاویز مهم است. کرم حضرت حقّ، ثقه و مورد اطمینان و اعتماد انسان است، «بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ». بشر بارها گناه و خلاف کرده، آن هم گناهانی که گاه، هر کدام از آن‌ها انسان را به هلاکت می‌اندازد. امّا لطف و کرم پروردگار عالم، انسان را از عذاب و گرفتاری نجات داده است.

انسان می‌فهمد، با وجود این گناهان که یکی و دو تا و سه تا و ده تا و هزار تا نیست و دائم بشر در حال گناه است، باید پروردگار عالم در قهر ابدی با انسان باشد امّا برعکس است و هر موقع پروردگار عالم را بخوانیم، جواب می‌دهد.

ما مستحقّ جواب دادن نبودیم، امّا چون او کرم دارد، آن جود و کرمش عامل می‌شود که با وجود گناهانمان، حضرتش به ما عنایت داشته است. در این فراز «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ» همین را بیان می‌فرماید، می‌فرماید: من گناه کردم، من استحقاق این که تو دعایم را بشنوی، ندارم. تو خود عامل شدی دعا کنم. مستحقّ جواب دادن نبودم، مستوجب عفو تو هم نبودم، امّا همه این مطالب چرا مرا به این‌جا کشانده است؟ چون من به کرم تو امید دارم، «بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ»، این کرم تو برای من ثقه است، در حقیقت این کرم تو برای من امید است و توجّهم را به سوی تو جلب می‌کند.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , عقــــــــــــایـــد , ,
:: برچسب‌ها: آیت الله قرهی , رایه الهدی , شرح دعای ابوحمزه ثمالی ,
:: بازدید از این مطلب : 2184
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
دو شنبه 9 مرداد 1391

شرح فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیت‌الله قرهی

«وَ قَدْ قَصَدْتُ إِلَیْکَ بِطَلِبَتِی وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِحَاجَتِی وَ جَعَلتُ بِکَ استِغاثَتی بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی»

پروردگار عالم انسان را از همه راه‌ها مأیوس می‌کند تا انسان توجّه به خدا را داشته باشد. عرض کردیم که این استغاثه جعل است «وَ جَعَلتُ بِکَ استِغاثَتی» که جعل هم قرارداد حقیقی است. یعنی کسی که فهمید و توجّه به پروردگار عالم کرد، دیگر دائم استغاثه‌اش به پروردگار عالم هست، می‌داند راه همین است.

منتها این مطلب گاه در سختی‌ها به انسان معلوم و مشهود می‌شود. البته عرض کردیم اولیاء خدا دیگر سختی نیاز ندارند، بلکه فقط ما را در تنگنا قرار می‌دهند که باورمان شود فقط خداست. مثلاً دچار یک مریضی لاعلاج می‌شویم که دیگر اطباء اعلان کنند از دست ما کاری بر نمی‌آید و آن موقع یاد خدا می‌افتیم. تا قبل از آن امید داشتیم که می‌گویند فلان پزشک متخصّص و حاذق و مجرّب است، در حالی که نمی‌دانستیم او وسیله است، ولو به این که بسیار هم حاذق است. لذا احساس می‌کردیم که او شفابخش است، در حالی که او تشخیص درد را می‌دهد و می‌گوید: این دارو به درد شما می‌خورد، نه بیشتر.

اتّفاقاً گاهی می‌شود پزشک می‌گوید: این داروی توست امّا اشتباه تشخیص می‌دهد. پزشک می‌گوید: امکان دارد استثناء باشد؛ چون گاهی این داروها روی بعضی از افراد اثر نمی‌گذارد، در میلیون، یک نفر این‌طور است و ... . اتّفاقاً خود پزشک هم باید بفهمد تعبیرش کاملاً غلط است؛ چون این قدرت‌نمایی ذوالجلال و الاکرام است که دارد هم به خود پزشک و هم به مریض می‌گوید: گرچه باید به دنبال درمان بروی امّا شفا در دست من است.

البته انسان باید به دنبال درمان هم برود. حضرت داوود (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) مریض شد و دعا می‌کرد. پروردگار عالم فرمود: اگر دست‌هایت را این‌قدر بالا ببری که کتف‌هایت خسته شود و دست‌ها بیافتد، دعایت را مستجاب نمی‌کنم، من درد داده‌ام، درمان را هم داده‌ام، باید دنبال درمان بروی. پس شفا چیست؟ شفا یعنی بدانی نهایت قضیّه باز خداست و إلّا نمی‌خواهد بفرماید که دنبال درمان نرو و فقط بگو: خدایا! تو شفا بده. درمان هست، دارو هست، تشخیص درمان هست امّا باید بدانیم نهایت قضیّه خداوند تبارک و تعالی است.

اولیاء خدا می‌دانند همه چیز به دست خداست و همه این بساط‌ها را هم خودش چینش کرده، خودش درد را داده، خودش طبیب درست کرده، خودش درمان را درست کرده، خودش دارو را درست کرده، همه این‌ها متعلّق به خودش است و باید با همین جورچینی که ذوالجلال والاکرام درست کرده، جلو رفت امّا باید بدانیم که همه چیز به ید قدرت اوست، اگر نخواهد یک موقعی با همان دارو که دیگری به ظاهر با آن خوب شد، من خوب نمی‌شوم.

اولیاء خدا می‌دانند امّا ما نمی‌دانیم، امیدمان به دارو است، امیدمان به آن پزشک حاذق است امّا اولیاء با این که دارند به سمت پزشک می‌روند و قائل به این هستند که هر چیزی تخصّصی می‌خواهد و خود را در اختیار پزشک قرار می‌دهند امّا در درون خودشان، همان لحظه‌ای هم که دارند می‌روند می‌دانند پزشک هیچ کاره است و همه چیز اوست.

البته نه این که این جسارت به پزشک باشد، پزشک کار خودش را می‌کند و وظیفه‌اش را دارد انجام می‌دهد. تشخیص درمان را می‌دهد، دارو را هم می‌نویسد امّا اولیاء می‌دانند یک دستی فوق این هست که اگر نخواهد در این دارو اثربخشی برای من باشد، اصلاً آن اثر را نمی‌گذارد. این‌ها این را می‌فهمند و نکته‌اش این‌جاست. نه این که بگویند تشخیص پزشکان، درست نیست. اگر این عقیده را داشتند، نمی‌رفتند. آن‌ها می‌دانند باید به سمت پزشک بروند و می‌دانند راهش فقط همین است امّا مهم این است که آن‌ها در درون خودشان، حتّی همان لحظه‌ای هم که دارند حرکت می‌کنند، می‌دانند فوق این‌ها ذوالجلال و الاکرام است که همه مطالب به ید قدرت اوست.

استغاثه و توجّه به خدا در خوشی‌ها!

پروردگار عالم می‌خواهد این توجّه دائمی باشد. منتها چون ما توجّه نداریم گاهی این‌طور گرفتارمان می‌کند امّا اولیاء الهی همیشه این توجّه را دارند. لذا فرق اولیاء با ما این است: آن‌ها همیشه این توجّه را دارند که هه چیز پروردگار عالم است. «وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِحَاجَتِی»، در هر حاجت و مطلبی می‌داند توجّه باید به سمت پروردگار عالم باشد و آن رشد و نمو و آن حال را برای این مسئله پیدا کند. اگر این حال شد، درک می‌کند.

حالا که این‌طور شد، دیگر استغاثه هم دائمی است. وقتی فهمید که توجّه باید به یک طرف باشد، معلوم است آن را در خودش قرار می‌دهد و این جعل، همیشگی است «وَ جَعَلتُ بِکَ استِغاثَتی»، نه این که فقط در موقعی که به مشکل بر می‌خورم، استغاثه کنم.

یک تعبیر زیبایی را آیت‌الله العظمی بجهت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن بهجت‌القلوب داشتند، فرمودند: اولیاء خدا در راحتی بسا بیشتر از غم و ناراحتی و مشکلات استغاثه می‌کنند. یعنی استغاثه اولیاء خدا در راحتی بیشتر است؛ چون یک‌ مقدار هم می‌ترسند که نکند پشت این راحتی‌ها چیزی باشد. آن‌ها می‌دانند همیشه باید به پروردگار عالم پناه برد، نه فقط وقتی در مشکلات افتادیم.

روایات هم ضمنی این را تأیید می‌کنند. یعنی فرمایش ایشان بر اساس روایات است. چون در روایات هم داریم: بنده‌ای، بنده صالح خداست که در خوشی‌ها هم یاد پروردگار عالم باشد، همان‌طور که در مشکلات به یاد پروردگار عالم می‌افتد. منتها عرض کردیم ما مع‌الأسف در خوشی‌ها به یاد خدا نیستیم. این مشکلات را ذوالجلال و الاکرام برای ما به وجود می‌آورد که ما یاد پروردگار عالم را فراموش نکنیم.

مشکلات؛ لطف خدا به بنده!!!

ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) از این که وقتی مشکلات بر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می‌آمد، می‌فرمودند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ»، یک تفسیر بسیار زیبایی داشتند. تعبیر ایشان این بود: آن بندگان خاص خدا می‌دانند این مشکلات، لطف خدا به آن‌هاست که می‌خواهد کاری کند بنده خدا هیچ‌گاه ذوالجلال و الاکرام را فراموش نکند.

یعنی خود مشکلات، ظاهرش مشکل است، امّا دل مشکلات را که بشکافی، بطن مشکلات این است که قاعده، قاعده لطف است. لطف پروردگار عالم شامل حال انسان می‌شود که او ذوالجلال و الاکرام را فراموش نکند. کما این که خودش فرموده است: یک عدّه را دیگر رها می‌کنیم، آن‌ها در خوشی هم هستند امّا به آن‌ها آن‌قدر مهلت می‌دهیم که اصلاً دیگر خدا یادشان برود «أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً». آن‌جایی که دیدیم یک لحظه گوشمالی‌مان می‌دهند، آن گوشمالی‌ها دلالت بر لطف است. یعنی این قاعده، قاعده لطف است.

بعد ایشان می‌فرمودند: حالا آن بنده خاصّ خدا با توجّه به این مطلب یادش می‌افتد و می‌گوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ»؛ یعنی خدا در همه حالات مرا فراموش نکرد....

 

بقیه در ادامه مطلب....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: برچسب‌ها: آیت الله قرهی , رایه الهدی , مشکلات , استغاثه ,
:: بازدید از این مطلب : 2283
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 114 صفحه بعد

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
شکر ،خدارا که درپناه حسینم(ع)،گیتی ازاین خوبتر،پناه ندارد........................... ....هرکسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت/ زان میان پروانه را در اضطراب انداختی / گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما / سایه دولت بر این کنج خراب انداختی.../ اللّهم عجّل لولیّک الفرج........ ...با عرض سلام و تحیّت خدمت شما بازدید کننده گرامی به اطلاع می رساند که """برنامه ی هفتگی هیئت کربلا (محمدشهر- عباس آباد - کرج ) به شرح ذیل می باشد: پنجشنبه شب ها ساعت21 با مداحی " حاج رحمــــــــان نـوازنـــــــی "/ لازم به توضیح است مراسماتی که بصورت مناسبتی برگزار می گردد از طریق سامانه پیام کوتاه به اطلاع عموم بزرگواران می رسد. سامانه پیام کوتـــــــــاه این هیئت نیز با شماره 30008191000002 پل ارتباطی بین ما و شما می باشد.لطفا نقدها و پیشنهاد های خود را و همچنین پیامک های مهـــــــــدوی و دلنوشته هایتان را جهت انعکاس در این تارنما برای ما ارسال نمایید.ضمنا جهت عضویت در این سامانه عبارت * یازهرا * را به شماره فوق پیامک نمایید. التماس دعا.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه