مدیر مدرسه علمیه امام مهدی(عج) گفت: یکی از خصایص «بسم الله الرّحمن الرّحیم» هنگام خوردن لقمهها این است که مریضیها را از بین میبرد. مگر میشود کسی با نام پروردگار عالم چیزی را آغاز کند و آن وقت در آن مفسدهای باشد؟
راز اجازه همکلامی با خدا/ آغاز راه عرفان کجاست؟ مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: اگر دیدید که در خلوت به نماز، نافله و نماز شب علاقه دارید، بدانید پروردگار عالم شما را انتخاب کرده است، امّا اگر دیدید در خلوت این علاقه نیست، بدانید یک جایی لنگ میزند. «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی»
غوغایی در سکوت اولیاء! اولیاء الهی کارشان به جایی میرسد که دیگر دائم سخن میگویند، حتّی سکوتشان به صورت ظاهر سکوت است امّا در درون سکوتشان، غوغایی است که دائم با پروردگار عالم به سخن مشغولند. اتّفاقاً باید اینطور بیان کرد: این که میگویند سکوت به عنوان طلا است و تصوّر میشود اولیاء خدا ساکتترین انسانها هستند، درست نیست. اولیاء خدا در درون، کسانی هستند که بیشتر سخن میگویند و دائم به ذکر خدا مشغولند، مدام ذکر سبحان الله، الحمدلله، الله اکبر، لا اله الّا الله و ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد و ... را میگویند. همه اینها یعنی اتّصال با خدا و سخن گفتن با پروردگارعالم که اولیاء این حال را دارند. اتّفاقاً میشود گفت گروهی که بیشترین سخن را بیان میکنند، متّصلین به پروردگار عالم هستند. آنها میدانند حضرت حقّ، شنوندهترین شنوندگان است «یا أسمَعَ السّامِعین». لذا اینها هم چه در دلشان و چه به زبانشان، بیشتر با خدا سخن میگویند؛ حتّی در عالم خواب دیده شده اسم پروردگار عالم و اسم مولا را میآورند. اینها دائم با خدا در نجوا و صحبت هستند. دعا و فراموش کردن حاجات! در این فراز از دعا اینگونه بیان میفرماید: «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی» درست است که من استحقاق این را ندارم که تو سخن من را بشنوی امّا تو کسی هستی که به لطف و محبّتت، وقتی به تو متوسّل میشوم، دعای من را- که همان سخن گفتن با پروردگار عالم است - میشنوی. اصلاً وقتی انسان بداند که در دعا دارد با خدا صحبت میکند و با حضرت ذوالجلال و الاکرام هم کلام میشود، دیگر خود به خود اجابت را میبیند. اگر انسان بفهمد همین سخن گفتن با پروردگار عالم بالاترین حلاوت و شیرینی را دارد، دیگر به دنبال چیزی نیست. دنبال کدام حاجت باشد برتر از این که ذوالجلال و الاکرام توفیقی داده است که او با حضرت حقّ سخن بگوید و هم کلام با خدا شود؟! در مثال مناقشه نیست؛ اگر یکی از بزرگان، علمای ربّانی، اعاظم، مراجع و یا رهبر معظّم شما را دعوت کند به این که دقایقی با او سخن بگویید و صحبت کنید، دیگر در آنجا اصلاً متوجّه نیستید که چه چیزی برایتان آوردند و چه چیزی نیاوردند. حتّی اگر چیزی هم بیاورند، آنقدر لذّت سخن گفتن با آن کسی که دوستش دارید، برایتان مهم است که اصلاً از هر خوردنی و هر نوشیدنی دست میکشید. فرصت را غنیمت میشمارید، چون میدانید لحظات مغتنمی است، لذا بهره میبرید. پروردگار عالم در دعا همین حالت را برای ما قرار داده است که ما با حضرتش سخن بگوییم. پس همین سخن گفتن، اجابت است. دیگر برتر از این چه چیزی است که توفیق داشتیم صحبت کنیم و بهترین کس که شنوندهترین شنوندگان عالم است، حرف ما را بشنود؟! ملاک همین است، اجابت همین است. دیگر انسان میگوید: خودت را خواستم، خودت را یافتم، دیگر چه چیزی میخواهم؟! البته انسان میداند من کجا و آن درگاه کبریایی توکجا؟! دعا و عفوِ آنی! حضرت در اینجا همین را بیان میفرمایند. «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی»، در دعا به لطف و کرم تو متوسّل شدهام، بدون آن که من لایق باشم که تو شنونده دعای من باشی و سخن من را بشنوی. «وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی» یا من را مستوجب عفو و بخششت قرار بدهی - عزیزان! در این تأمّل کنید - اولیاء خدا میگویند: همینقدر که اجازه داده شد با حضرت حقّ سخن بگوییم، یعنی خودش همان لحظه، بخشش را فراهم کرده است - به این تعبیر خوب دقّت کنید، تعبیر بسیار مهم و عالی و عرفانی از اولیاء خداست - پس همینقدر که ما توفیق دعا و سخن گفتن با حضرت حقّ پیدا کردیم، همین خودش دلالت بر این است که ما مورد عفو حضرت حقّ قرار گرفتیم. یعنی اگر نمیخواست ما را ببخشد، توفیق سخن گفتن با خودش را هم به ما نمیداد. میخواهد، دوست دارد، لذا همین که توفیق پیدا کردیم «خدا» بگوییم، یعنی زمینه بخشش فراهم شده است. البته خودش هم این توفیق را فراهم کرد که ما در دل شب دور هم جمع شویم. پس همینقدر که توفیق پیدا کردیم «خدا خدا» بگوییم، خود این بخشش و عفو است، خود این لطف و کرم حضرت حقّ است، ولو به این که من لایق نیستم. درست است من استحقاق این را ندارم که سخن من را بشنوی امّا وقتی من را دعوت کردی، یعنی میخواهی من را بیامرزی. بوی تعفّن دهان گناه کار و شنیدن دعای او! و این که بیان میشود «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی» یک معنای دیگری را میخواهد به ما تذکار دهد و آن این است: اگر به خودم باشد، مستحق این نیستم با همه این گناهان، با همه این بدیها و پلشتیها و زشتیها، حرف من را بشنوی امّا تو من را آوردی و خودت کاری کردی که حرف بزنم، دعا بخوانم و تو هم بشنوی. پس یک معنای دیگرش این است: من نیستم که توفیق سخن گفتن با تو را پیدا کردم و تو وظیفهات نیست که سخن من را بشنوی امّا این تویی که من را آوردهای و این تویی که خودت شنوای این سخنی، پس من نیستم. اگر به من باشد، من استحقاقش را ندارم. با این همه بار گناه، با این همه کثافات چگونه میتوانم به درگاه تو بیایم و خدا خدا بگویم؟! با این دهانی که پر از گناه شده و بوی تعفّن میدهد، خدا گفتن و شنیدن صحبت من اصلاً محال است امّا خدا اینقدر کریم است که میشنود. عذر میخواهم دیدید اگر یک کسی دهانش بوی بدی بدهد و در مقابل کس دیگری صحبت کند، آن شخص اذیّت میشود و یا خودش را عقبتر میبرد یا با مالیدن بینیاش و بالاخره به یک حالتی اظهار میکند که بوی تعفّن دهان تو دارد من را اذیّت میکند. حالا من با این دهانی که پر از گناه، غیبت، تهمت، سخنچینی و ... است، میخواهم بگویم: خدا! طبیعی است درست است میخواهم به تو توسّل کنم امّا من اصلاً استحقاق این را ندارم که تو شنونده کلام من باشی و با این حال تو را اذیّت میکنم. امّا به قدری تو کریمی که به روی من نمیآوری، بلکه بر عکس شنونده خوبی هم هستی و نه تنها به رویم نمیآوری، بلکه میگویی بنده من! سخن بگو. این حالی است که در این فراز «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی» بر ما تبیین شده است. در یک مجلس خصوصی در محضر یکی از علماء و مراجع (رحمة اللّه علیه) بودیم، یک آقایی وارد شد، تابستان بود و هوا گرم بود، این بنده خدا عادت داشت گیوه هم میپوشید، پای او بو میداد، به محض آمدن و نشستن او، بعضیها یک طوری نشان دادند امّا آن مرد بزرگوار و الهی، برای این که هم میدید خودش اذیّت میشود و هم این حال را از بین میبرد، گفت: آقایان! اگر کسی عطر یاسی، چیزی دارد، بدهد؛ چون یک کسی یک عطری زده که خیلی به مشام ما خوشایند نیست و با آن، انس ندارم. امــــــّا پروردگار عالم نمیگوید: یک عطری بزن و بیا. میگوید: با همین زبان تو را میپذیرم. اتّفاقاً بعد از این دعاست که همنشینی با حضرت حقّ، ما را معطّر میکند امّا عجیب است ذوالجلال و الاکرام مذنب را با همین حال گناهش میخرد و شنونده کلام اوست.دیگر میخواهید کجا بهتر از این پیدا کنید که یک کسی که این همه در راهش بدی کردید، شما را در آغوش رحمت و لطفش بپذیرد و آنگاه بگوید: بگو، من میشنوم. بهترین شنونده در این فراز همین مطلب را میگوییم: ما میدانیم استحقاق این که سخن ما را بشنوی، نداریم، «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی» امّا تو شنوندهای و بهترین شنونده هم هستی. ببینید چنان شنوندهای هم هست که بیان میشود: «یا من لا یغلطه السائلون»، همه هم که در آن واحد حرف بزنند او را به اشتباه نمیاندازند. مثل آن لحظاتی که انسانها دور هم در دل شب «الهی العفو» میگویند که فرمودند: مثل حالت بال زدن زنبورها هست و هر کسی در «الهی العفو» خود، یک جملهای به خدا میگوید و با پروردگار عالمش زمزمهای دارد امّا آن کسی که خطابش میکنیم: «یا اسمع السامعین»، همان حضرت حقّ، آن سامع بزرگ، کسی است که به اشتباه نمیافتد و همه را میشنود - در این باید تأمّل کرد - بستن راه شیاطین و باز کردن راه بندگان در ماه مبارک پس واقعاً جا دارد انسان خدای اینچنینی را رها کند و جواب مثبت به نفس امّارهاش و شیاطین بدهد؟! اینقدر حضرت حقّ به بندگانش علقه دارد که چون میداند معالأسف این بندگان عوض این که به فرمان حضرت حقّ لبیک بگویند، سریعتر به شیطان و نفس امّاره لبیک میگویند، برای همین فرمود: شیاطین را در این ماه غل و زنجیر کنید. آنوقت در این ماهی که شیاطین غل و زنجیر میشود، ببینید چقدر دعا و نماز هست. بیشترین دعاها و نمازها در این ماه مبارک است. نمازهایی با سور مختلف که مثلاً بیان میشود: دو رکعت، پنجاه سوره توحید در هر رکعتش و ... . برای این که پروردگار عالم میگوید: من شیاطین را به غل و زنجیر کشاندم، حالا وقت این است که تو با من سخن بگویی. یعنی پروردگار عالم راهها را از یک طرف به روی انسان باز میکند و از یک طرف بر روی شیطان میبندد که انسان با خدا سخن بگوید، گرچه استحقاق این که پروردگار عالم کلام او را بشنود، ندارد امّا این خدای کریم و رحیم، شنونده خوبی است. با همه بدیها، پستیها و رذالتهایی که انسان دارد ولی باز سخن او را میشنود و تفاوتش با دیگران همین است که بهترین شنونده است. عرض کردم وقتی فردی وارد شد و پایش بو میداد، آن مرد الهی فرمودند: این آقا عطری زده که خیلی خوشایند ما نیست و به مزاج و شامه ما خوش نمیآید، اگر عطر گلی دارید بزنید تا فضا معطّر شود. افراد دیگر با ادا و حالاتی که داشتند، میخواستند او را متوجّه کنند ولی ایشان چون میخواست آن حال نباشد، این را بیان کرد که خودش هم اذیّت نشود امّـــــــــا پروردگار عالم حتّی این را هم نمیگوید. سخنان ما را از این دهان پر از گناه، دهانی که دروغ گفته، تهمت زده، غیبت کرده، سخنچینی کرده و ... که بوی تعفّن میدهد، میشنود، گرچه استحقاقش را نداشته باشد، «مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی». آغاز عرفان جدّا اگر کسی بخواهد خداشناس شود همانطور که در سالهای گذشته هم عرض کردم، باید بداند: جدّاً این دعای ابوحمزه آغاز عرفان هست و انسان حضرت حقّ را میشناسد و به ذوالجلال و الاکرام معرفت پیدا میکند. دیگر ما خدایی برتر از این خدا، کجا میتوانیم پیدا کنیم؟! انسان باید جدّاً شرمنده شود. این که اولیاء گاه در نالههایشان تازه میفهمیدند چقدر فقیر هستند، همین است. ظاهراً هم همینطور است، هر که بالاتر برود، بیشتر آن ذلیل و فقیر بودن خودش را میفهمد، «أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» . انسان هرچه بالاتر میرود، آن خاضع بودن و مسکین و مستکین و مستجیر بودن خودش را خوب میفهمد و بیشتر درک میکند که هیچ است و هیچ است و هیچ. امثال ما که ادّعا داریم، تازه اگر دو رکعت نماز بخوانیم، طلبکار خدا هم هستیم و حتّی میخواهیم منّت هم بر سرش بگذاریم که چه کسی بهتر از من؟ بندگان دیگرت را ببین! من که تازه نماز هم میخوانم، روزه هم میگیرم، من که اهل عبادت هم هستم، ببین بیرون چه خبر است! چه گناهکارهایی هستند! امّا من چه؟! پس ما منّت هم میگذاریم که این منم که آمدم. یادمان میرود که لطف او بوده که من را آورده، یادمان میرود که اصلاً بنا نیست سخنمان را بشنود، ولی خودش این کار را کرده، خودش زمینه را فراهم کرده که حرف بزنم و خودش هم بهترین شنونده است. ما یادمان میرود امّا اولیاء الهی میفهمند. آنها هرچه بالا میروند، بیشتر میفهمند و برای همین اظهار میکنند که ما عاجزیم و ناله میزنند و فغان می کنند که خدایا ممنونیم و بعضی مواقع میگویند: ای کریم! اینقدر خجلیم که دوست داریم زمین دهان باز کند و ما را فرو ببرد، چقدر تو کریمی که من مذنب را هرطوری شده جلو میآوری. طرب همیشگی اولیاء از اجازه هم کلامی با خدا! عرض کردیم خود همین دعا یعنی سخن گفتن انسان با پروردگار عالم؛ یعنی قرآن صاعد و همین اجابت است، لذا همین بس است که خودش توفیق سخن گفتن با اوست، دیگر چه میخواهیم؟! منزل میخواهیم؟! ماشین میخواهیم؟! چه میخواهیم؟! این که من تو را دارم که برتر از همه چیز هستی، این که تو سخن من را میشنوی، این که اصلاً اجازه میدهی با تو صحبت کنم، برای من بس است. به مثالی که زدم دقّت کنید، شما وقتی پیش یک بزرگی مثلاً رهبر عظیمالشّأن میروید و میخواهید فقط با او حرف بزنید، دیگر اصلاً کاری ندارید چه دادند و چه میخواهید بخورید و ...، وقت را غنیمت میشمارید برای این که حرف بزنید؛ چون میبینید شنونده خوبی است که به حرفتان توجّه هم میکند. لذا اصلاً علاقهتان به حرف زدن بیشتر میشود. اولیاء خدا اینطور هستند، وقتی میبینند پروردگار عالم شنونده خوبی است، دائم مشغول به ذکر هستند، ذکر درونی، ذکر لسانی، ذکر فعلی که این خودش اجابت است. این که در را باز گذاشته تا من با او حرف بزنم، اجابت است. دیگر بالاتر از این میخواهم؟! همین که من توفیق دارم با او سخن بگویم، این اجابت است. خدا کند انسان این را بفهمد، چون فهم و درک آن مهم است. اگر بفهمد، خدا گواه است در طرب همیشگی است، همیشه خوشحال است و حاضر است همه چیزش را بدهد - گرچه همه چیز هم متعلّق به خودش است امّا به صورت ظاهر میگوییم - و با خدای خود سخن بگوید. چون او اینقدر کریم است که لطف کرده و سخن من را میشنود، حالا حاضرم هرچه هم خودش داده و به من گفته که اینها مال تو است، تقدیم خودش کنم امّا او سخنم را بشنود و فقط شنونده باشد. راه تشخیص منتخبین پروردگار عالم برای هم کلامی با خودش دعا را کم ندانیم، جدّاً دعا و نماز توفیقی میخواهد. آیتالله العظمی بهاء الدینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک نکته بسیار عالی و خوب را تبیین میفرمودند، ایشان میفرمودند: اگر دیدید که در خلوت به نماز و نافلهها و نماز شب علاقه دارید، بدانید پروردگار عالم شما را انتخاب کرده است برای این که با او سخن بگویید و او بشنود. امّا اگر دیدید در خلوت این علاقه نیست، بدانید یک جایی لنگ میزند. گاهی میشود انسان ساعتها وقتش را برای حرفهای بیهوده یا دیدن فیلمهای بیهوده و نستجیربالله، نعوذبالله فیلمهای حرام و ... تلف میکند که اصلاً به درد او نمیخورد. مگر اینها چه چیزی به او میدهد؟! لذا گاهی انسان برای حرفهای بیهوده و دیدنهای بیهوده وقت تلف میکند امّا حال نماز و عبادت ندارد؛ یعنی پروردگار عالم او را برای سخن گفتن با خودش انتخاب نکرده است. اگر این را بفهمیم و از این دید وارد بشویم، تمام است. آن کسانی که توفیق نماز شب، دعا، مناجات با پروردگار عالم، خواندن قرآن کریم و مجید الهی، ذکر و ... دارند، دلالت بر این است که حضرتش آنها را برای خودش انتخاب کرده. اگر همین لحظات را بفهمد که الآن خدا مرا انتخاب کرده، تمام است. من که استحقاق این را که من حرف بزنم و حضرت حقّ بشنود، ندارم، پس معلوم میشود که خدا لطف کرده است. امّا اگر دیدم این حال را ندارم، معلوم میشود که خدا انتخاب نکرده است. نورانیّت برخی از افراد در شب های قدر! ما باید این حال را بفهمیم. چون در دعا نکاتی نهفته شده که یکی از آن چیزهایی که در باب دعا بیان میکنند، این است که دعا مختص به آن کسی است که همیشه در همه حالات به یاد خدا باشد. وجود مقدّس خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جمله بسیار زیبایی را بیان میفرمایند. میفرمایند: «تَعَرَّفْ إِلَى اللَّهِ فِی الرَّخَاءِ یَعْرِفْکَ فِی الشِّدَّة» تو خودت را در حال راحتی و آسایش به خدا نشان بده و به خدا بگو: من همیشه میخواهم با تو حرف بزنم - اصلاً آسایش حقیقی این است که انسان با خدا حرف بزند – آنوقت در آن لحظهای هم که یک گرفتاریهای ظاهری هست، خدا تو را میشناسد. برحسب این روایات معلوم میشود که آن کسانی که این شبها اهل مناجات و دعا هستند و با این که کار هم دارند و روز هم سر کار میروند، منتها بعدازظهر ساعاتی را میخوابند که شب بیدار باشند، با آنهایی که فقط شب قدر بیدارند، متفاوتند. مرحوم حاج حلوایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: یک مرتبه آیتالله دزفولی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمود: هوای فلانی را داشته باشید. فردی که میگفتند، یکی از جوانها بود. گفتیم: چطور؟ گفتند: دیشب ما با آقا (یعنی ابالعرفا(اعلی اللّه مقامه الشّریف)) بودیم، ایشان فرمودند: این جوان خیلی نورانی است. بعد معلوم شد که در شبهای ماه مبارک رمضان ساعاتی را برای مناحات اختصاص میداده، حالا در آن زمان هم که به این سبک و مجالس اینگونه هم نبوده، بحمد الله بعد از انقلاب مجالس زیاد شده. ولی در آن زمان هم او در شبها یکی دو ساعتی را بیدار بوده و برای خودش حالاتی داشته است. برای همین فرموده بودند: هوای او را داشته باش؛ یعنی نورانیّت او بیشتر معلوم میشود. معلم اخلاق، مفسّر قرآن، مرحوم حاج میرزا علی اصغر صفّار هرندی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: آیتالله شیخ محمّد تقی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: در شبهای احیا که روی منبر مینشینم، میبینم بعضیها نورانیترند، میفهمم اینها کسانی هستند که تا قبل از شب قدر، هر شب اهل مناجات و شبخیزی بودند. لذا پروردگار عالم این افراد را بیشتر دوست دارد و ملائکه هم آنها را بیشتر میشناسند. برای همین است که خدا به آن کسی که دائم با پروردگار عالم هست، بیشتر عنایت دارد و این لطف خداست که پروردگار عالم انسان را انتخاب میکند. معلوم است آنهایی که در خلوت، آن حال را ندارند، انتخاب نشدند. بعضیها را دیدید، حاضرند ساعتها پای فوتبال و ... وقت بگذارند، امّا ده دقیقه، یک ربع، بیست دقیقه به دعا و مناجات نمیپردازند. یا حاضر هستند بنشینند دور هم حرف بزنند و از این طرف و آن طرف بگویند، حالا چه غیبت باشد و چه نباشد امّا حاضر نیستند عبادت کنند. معلوم است خدا انتخابشان نکرده است. گاهی به دلایلی تا صبح هم بیدار هستند امّا دریغ از یک صفحه قرآن خواندن! دریغ از چند رکعت نماز خواندن! انتخاب نشدند و اجازه ندارند صحبت کنند. وقتی صحبت میکنید؛ یعنی انتخاب شدید و این نکته مهمّی است. یک موقع میبینند صبح شده، آن هم یک نماز چون تکلیف است میخوانند و بعد از آن هم میافتدند چون شب تا صبح بیدار بودند. اصلاً گویی شیطان ملعون نمیگذارد به عبادت بپردازند. البته عرض کردیم در ماه مبارک رمضان، شیطان غل و زنجیر است، منتها انسان خودش به جایی میرسد که یک موقع میبینی برای خودش شیطانکی شده است. باید خیلی مواظبت کرد. انشاءالله پروردگارعالم ما را جزء کسانی قرار بدهد که دائم توفیق سخن گفتن با خودش را داشته باشیم..... متن کامل این شرح در ادامه مطلب.... رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , , :: برچسبها: شرح دعای ابوحمزه ثمالی , رایه الهدی , آیت الله قرهی , :: بازدید از این مطلب : 2357 |
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
شرط اجابت فوری دعا/ شیطان از چه چیزی بدش میآید «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ» تنها عامل امید انسان گنهکار دعا با امید به اجابت آنی البته در دعا هم به ما همین را گفتند. گفتند: وقتی میخواهید دعایتان مستجاب شود، باید امید داشته باشید. وجود مقدّس پیغمبر اکرم(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَةِ» پروردگار عالم را بخوانید، در حالی که یقین دارید اجابت میکند؛ یعنی با امید جلو بیایید. «بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ» هم همین است که انسان امید داشته باشد که پروردگار عالم اجابت میکند و این نکته مهمّی است. وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم میفرمایند: «إِذَا دَعَوْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِکَ وَ ظُنَّ حَاجَتَکَ بِالْبَابِ» حضرت عجب تعبیر زیبایی بیان میفرمایند، میفرمایند: موقعی که شما دعا میکنید، باید با دلی دعا کنید که امید داشته باشید پروردگار عالم اجابت میکند. «فَأَقْبِلْ بِقَلْبِکَ» یعنی وقتی دعا میکنی به سمت قلبت برو و رو به آن بیاور، «وَ ظُنَّ حَاجَتَکَ بِالْبَابِ» و بدان که اصلاً حاجت تو دم درب خانه وجودی تو هست. عرفای عظیم الشّأن، اولیاء خدا یک تعبیر بسیار زیبایی را بیان کردند. آنها میفرمایند: منظور این است که انسان بداند وقتی دعا میکند، درب خانه کریم آمده، دست را بالا برده، میگوید: «یا کریمُ یا رب»، «إنَّکَ جوادٌ کریم» و ... . پس وقتی اینطور شد، حتماً باید امید داشته باشد که تا گفت، اجابت در او هست؛ چون درب خانه کسی آمده که کریم است. اگر کریم را بشناسیم، یقین داریم که حضرت حقّ، ذوالجلال و الاکرام آن را مرحمت میکند؛ چون درب خانه کریم آمدیم و با دیگران فرق میکند و تفاوت دارد. امید بنده به کرم خدا و فریاد شیطان! اولیاء الهی میگویند: کرم حضرت حقّ را باید ترویج کرد. در کتاب احادیث القدسیّه و همچنین در کتاب کلمه الله هست که خود حضرت ذوالجلال و الاکرام به داوود نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) خطاب میکند: داوود! وقتی مردم را میخواهی به سوی من بخوانی، به مردم بگو همان لحظهای که اراده کردید به سمت پروردگار عالم بیایید، بدانید پروردگار عالم کریمانه با شما برخورد میکند. یعنی به تعبیری نترسید، نلرزید، و نگویید اصلاً مگر ممکن است خدا دیگر جواب من را که این همه گناه کردم، بدهد، مأیوس نباشید، خود یأس گناه است. با کسی دارید برخورد میکنید که کریم است، طوری با تو برخورد میکند که اصلاً خودت هم یک موقع به شک میافتی که نکند من گناه نکردم! اینقدر کریمانه خدا دارد با من برخورد میکند! و تفاوتش با دیگران این است. پروردگار عالم اینطور برخورد میکند و تمام امید دعاکنندگان باید همین باشد. میدانم دعا از ناحیه توست، میدانم باید توسّل کنم، میدانم استحقاق ندارم که تو بخواهی صدای من را بشنوی، میدانم استحقاق عفو تو را هم ندارم امّا آن چیزی که سبب میشود باز هم به سمت تو بیایم، این است که به کرامت تو امید دارم «بَل لِثِقَتی بِکَرَمِک»، تازه امید هم دارم که سیئات من را به حسنات تبدیل میکنی. پس از این منظر باید به دعا نگاه کنیم، با این دید اولیائی، با این دید عرفایی، اگر با این دید نگاه کردیم هر لحظه که بخواهیم، به درب خانه خدا میرویم. این همان چیزی است که شیطان از آن بدش میآید. شیطان اتّفاقاً میخواهد ما را مأیوس کند، شیطان میخواهد بگوید: دیگر بس است، یک بار، دو بار، ده بار، صد بار، هزار بار دیگر خدا تو را نمیپذیرد، چرا فکر کنی خدا تو را میپذیرد؟! امّا در نهایت این فراز یعنی: من میدانم نباید بشنوی، خوب هم میدانم، چون اینقدر غرق گناهم که هر که نداند خودم میدانم و بهتر از دیگران خودم را میشناسم، من میدانم در درونم چه خبر است، میدانم چه گناهانی را در خلوت و جلوت کردم، امّا آن چیزی که به من امید میدهد که به سمت تو بیایم، کرم توست. دارد که شیطان اینطور مواقع فریاد میزند و میگوید: نشد! او میخواهد بنده به سمت پروردگار عالم نرود؛ برای همین میخواهد ما را مأیوس کند. ما با جواب مثبت دادن به نفس امّاره خود گناه کردیم و حالا وسواس الخنّاس یک وسوسه دیگری میکند و آن این که مدام میگوید: تو فکر میکنی دیگر خدا تو را میپذیرد؟! خیر، تو چقدر گناه کردی و بعد توبه کردی و باز هم گناه کردی، پروردگار عالم تو را نمیپذیرد..... بقیه در ادامه مطلب..... آنچه که عامل میشود انسان امید به اجابت دعا داشته باشد، کرم حضرت حقّ است که برای انسان به عنوان یک دستاویز مهم است. کرم حضرت حقّ، ثقه و مورد اطمینان و اعتماد انسان است، «بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ». بشر بارها گناه و خلاف کرده، آن هم گناهانی که گاه، هر کدام از آنها انسان را به هلاکت میاندازد. امّا لطف و کرم پروردگار عالم، انسان را از عذاب و گرفتاری نجات داده است. انسان میفهمد، با وجود این گناهان که یکی و دو تا و سه تا و ده تا و هزار تا نیست و دائم بشر در حال گناه است، باید پروردگار عالم در قهر ابدی با انسان باشد امّا برعکس است و هر موقع پروردگار عالم را بخوانیم، جواب میدهد. ما مستحقّ جواب دادن نبودیم، امّا چون او کرم دارد، آن جود و کرمش عامل میشود که با وجود گناهانمان، حضرتش به ما عنایت داشته است. در این فراز «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ» همین را بیان میفرماید، میفرماید: من گناه کردم، من استحقاق این که تو دعایم را بشنوی، ندارم. تو خود عامل شدی دعا کنم. مستحقّ جواب دادن نبودم، مستوجب عفو تو هم نبودم، امّا همه این مطالب چرا مرا به اینجا کشانده است؟ چون من به کرم تو امید دارم، «بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ»، این کرم تو برای من ثقه است، در حقیقت این کرم تو برای من امید است و توجّهم را به سوی تو جلب میکند. رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , عقــــــــــــایـــد , , :: برچسبها: آیت الله قرهی , رایه الهدی , شرح دعای ابوحمزه ثمالی , :: بازدید از این مطلب : 2319 |
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
شرح فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیتالله قرهی «وَ قَدْ قَصَدْتُ إِلَیْکَ بِطَلِبَتِی وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِحَاجَتِی وَ جَعَلتُ بِکَ استِغاثَتی بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی» پروردگار عالم انسان را از همه راهها مأیوس میکند تا انسان توجّه به خدا را داشته باشد. عرض کردیم که این استغاثه جعل است «وَ جَعَلتُ بِکَ استِغاثَتی» که جعل هم قرارداد حقیقی است. یعنی کسی که فهمید و توجّه به پروردگار عالم کرد، دیگر دائم استغاثهاش به پروردگار عالم هست، میداند راه همین است. منتها این مطلب گاه در سختیها به انسان معلوم و مشهود میشود. البته عرض کردیم اولیاء خدا دیگر سختی نیاز ندارند، بلکه فقط ما را در تنگنا قرار میدهند که باورمان شود فقط خداست. مثلاً دچار یک مریضی لاعلاج میشویم که دیگر اطباء اعلان کنند از دست ما کاری بر نمیآید و آن موقع یاد خدا میافتیم. تا قبل از آن امید داشتیم که میگویند فلان پزشک متخصّص و حاذق و مجرّب است، در حالی که نمیدانستیم او وسیله است، ولو به این که بسیار هم حاذق است. لذا احساس میکردیم که او شفابخش است، در حالی که او تشخیص درد را میدهد و میگوید: این دارو به درد شما میخورد، نه بیشتر. اتّفاقاً گاهی میشود پزشک میگوید: این داروی توست امّا اشتباه تشخیص میدهد. پزشک میگوید: امکان دارد استثناء باشد؛ چون گاهی این داروها روی بعضی از افراد اثر نمیگذارد، در میلیون، یک نفر اینطور است و ... . اتّفاقاً خود پزشک هم باید بفهمد تعبیرش کاملاً غلط است؛ چون این قدرتنمایی ذوالجلال و الاکرام است که دارد هم به خود پزشک و هم به مریض میگوید: گرچه باید به دنبال درمان بروی امّا شفا در دست من است. البته انسان باید به دنبال درمان هم برود. حضرت داوود (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) مریض شد و دعا میکرد. پروردگار عالم فرمود: اگر دستهایت را اینقدر بالا ببری که کتفهایت خسته شود و دستها بیافتد، دعایت را مستجاب نمیکنم، من درد دادهام، درمان را هم دادهام، باید دنبال درمان بروی. پس شفا چیست؟ شفا یعنی بدانی نهایت قضیّه باز خداست و إلّا نمیخواهد بفرماید که دنبال درمان نرو و فقط بگو: خدایا! تو شفا بده. درمان هست، دارو هست، تشخیص درمان هست امّا باید بدانیم نهایت قضیّه خداوند تبارک و تعالی است. اولیاء خدا میدانند همه چیز به دست خداست و همه این بساطها را هم خودش چینش کرده، خودش درد را داده، خودش طبیب درست کرده، خودش درمان را درست کرده، خودش دارو را درست کرده، همه اینها متعلّق به خودش است و باید با همین جورچینی که ذوالجلال والاکرام درست کرده، جلو رفت امّا باید بدانیم که همه چیز به ید قدرت اوست، اگر نخواهد یک موقعی با همان دارو که دیگری به ظاهر با آن خوب شد، من خوب نمیشوم. اولیاء خدا میدانند امّا ما نمیدانیم، امیدمان به دارو است، امیدمان به آن پزشک حاذق است امّا اولیاء با این که دارند به سمت پزشک میروند و قائل به این هستند که هر چیزی تخصّصی میخواهد و خود را در اختیار پزشک قرار میدهند امّا در درون خودشان، همان لحظهای هم که دارند میروند میدانند پزشک هیچ کاره است و همه چیز اوست. البته نه این که این جسارت به پزشک باشد، پزشک کار خودش را میکند و وظیفهاش را دارد انجام میدهد. تشخیص درمان را میدهد، دارو را هم مینویسد امّا اولیاء میدانند یک دستی فوق این هست که اگر نخواهد در این دارو اثربخشی برای من باشد، اصلاً آن اثر را نمیگذارد. اینها این را میفهمند و نکتهاش اینجاست. نه این که بگویند تشخیص پزشکان، درست نیست. اگر این عقیده را داشتند، نمیرفتند. آنها میدانند باید به سمت پزشک بروند و میدانند راهش فقط همین است امّا مهم این است که آنها در درون خودشان، حتّی همان لحظهای هم که دارند حرکت میکنند، میدانند فوق اینها ذوالجلال و الاکرام است که همه مطالب به ید قدرت اوست. استغاثه و توجّه به خدا در خوشیها! پروردگار عالم میخواهد این توجّه دائمی باشد. منتها چون ما توجّه نداریم گاهی اینطور گرفتارمان میکند امّا اولیاء الهی همیشه این توجّه را دارند. لذا فرق اولیاء با ما این است: آنها همیشه این توجّه را دارند که هه چیز پروردگار عالم است. «وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِحَاجَتِی»، در هر حاجت و مطلبی میداند توجّه باید به سمت پروردگار عالم باشد و آن رشد و نمو و آن حال را برای این مسئله پیدا کند. اگر این حال شد، درک میکند. حالا که اینطور شد، دیگر استغاثه هم دائمی است. وقتی فهمید که توجّه باید به یک طرف باشد، معلوم است آن را در خودش قرار میدهد و این جعل، همیشگی است «وَ جَعَلتُ بِکَ استِغاثَتی»، نه این که فقط در موقعی که به مشکل بر میخورم، استغاثه کنم. یک تعبیر زیبایی را آیتالله العظمی بجهت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن بهجتالقلوب داشتند، فرمودند: اولیاء خدا در راحتی بسا بیشتر از غم و ناراحتی و مشکلات استغاثه میکنند. یعنی استغاثه اولیاء خدا در راحتی بیشتر است؛ چون یک مقدار هم میترسند که نکند پشت این راحتیها چیزی باشد. آنها میدانند همیشه باید به پروردگار عالم پناه برد، نه فقط وقتی در مشکلات افتادیم. روایات هم ضمنی این را تأیید میکنند. یعنی فرمایش ایشان بر اساس روایات است. چون در روایات هم داریم: بندهای، بنده صالح خداست که در خوشیها هم یاد پروردگار عالم باشد، همانطور که در مشکلات به یاد پروردگار عالم میافتد. منتها عرض کردیم ما معالأسف در خوشیها به یاد خدا نیستیم. این مشکلات را ذوالجلال و الاکرام برای ما به وجود میآورد که ما یاد پروردگار عالم را فراموش نکنیم. مشکلات؛ لطف خدا به بنده!!! ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) از این که وقتی مشکلات بر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میآمد، میفرمودند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ»، یک تفسیر بسیار زیبایی داشتند. تعبیر ایشان این بود: آن بندگان خاص خدا میدانند این مشکلات، لطف خدا به آنهاست که میخواهد کاری کند بنده خدا هیچگاه ذوالجلال و الاکرام را فراموش نکند. یعنی خود مشکلات، ظاهرش مشکل است، امّا دل مشکلات را که بشکافی، بطن مشکلات این است که قاعده، قاعده لطف است. لطف پروردگار عالم شامل حال انسان میشود که او ذوالجلال و الاکرام را فراموش نکند. کما این که خودش فرموده است: یک عدّه را دیگر رها میکنیم، آنها در خوشی هم هستند امّا به آنها آنقدر مهلت میدهیم که اصلاً دیگر خدا یادشان برود «أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً». آنجایی که دیدیم یک لحظه گوشمالیمان میدهند، آن گوشمالیها دلالت بر لطف است. یعنی این قاعده، قاعده لطف است. بعد ایشان میفرمودند: حالا آن بنده خاصّ خدا با توجّه به این مطلب یادش میافتد و میگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ»؛ یعنی خدا در همه حالات مرا فراموش نکرد....
بقیه در ادامه مطلب.... رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , , :: برچسبها: آیت الله قرهی , رایه الهدی , مشکلات , استغاثه , :: بازدید از این مطلب : 2398 |
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
|
|